MeLoDiC

از همه چی نوشتم :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

از همه چی نوشتم

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۸۹، ۰۲:۳۷ ب.ظ


امروز مراسم سوم یکی از اقوام همکار آقامونه و با یاس از همون مدرسه رفتن برای مراسم ...

حباب و یسنا هم تا امروز صبح پیشمون بودن و امروز صبح رفت که گوشیو بده برای تعمیر و از اونورم رفتن خونه ...

عجب ماجرایی داشت این گوشیه یسنا  یعنی دیشب که با عصبانیت خواست بره دنباله گوشی گفتم دیگه اینو امشب باید از بازداشتگاه با ضمانت بیاریم بیرون ... خداییش همش فکر میکردم وقتی با همسری رفتن گوشیو از پسره تحویل بگیره صد در صد یه زد و خورد اساسی داره باهاش ولی ظاهرا حدسم اشتباه بود و بی سرو صدا فیصله پیدا کرد ....

بگذریم !!! دیشب ماجرامون زیاد بود و اینجا قابل بیان نیست! فقط انقدر می تونم بنویسم که گاهی اوقات هیچ دلیلی نمی تونه قانع کننده باشه ... واقعا هیچ دلیلی گاهی نمی تونه عصبانیت ادم رو کم کنه و دیشب از همون شبایی بود که هیچ علتی نمی تونست ناراحتیه یسنا رو برطرف کنه 

خوردیم به چند روز تعطیلیو بچه های ما همشون رفتن خونه هاشون تا جون تازه بگیرن واسه یه رزم دیگه  بهداشت با تموم سختیهاش تموم شد و از هفته ی دیگه یه تجربه ی تکراریو باز هم تکرارش میکنیم  البته با یه شخص جدید تجربه ش میکنیم ...حالا خوبه اینبار یه تنوعی ایجاد شد و کمی حس تنوعمون تحریک میشه اینبار ... این بخشش رو فقط و فقط بچه های پرستاری ورودی 86 میتونن بفهمن که چی گفتم  

همسری اسمس داده که وسایلمو جمع و جور کن تا اومدم معطل نشم ... قراره یه دو روزیُ با همکاراش برن ییلاق و خوش بگذرونن ... منم با یاس باید بمونم تو خونه و زمون بگذره تا برگرده ! این تهه نامردیه!

پریشب تو سالن فوتبال افتاد و زانوش داغونه ! من موندم با اون دردیکه داره حالا چه واجبه که بره ییلاق !!! اونم تو این هوای سرد  دیروز هم با اکسین تماس گرفتم تا ببینم شرایط چطوره و شدیدا جوش اورده بودم که برم ولی از اونجاییکه لنت ماشین بازی درآورده نمی شد راه دور رفت و این شد که قضیه تا شنبه فیصله پیدا کرد و منم از دیشب دارم واسه ارشد می خونم  یعنی هنوز خوندنم انسجام نداره هااااااااااااا

هنوز نمیدونم از کجا و از چی شروع کنم ولی واسه اینکه جوگیر شدم و احساسم یخ نزنه از ارتوپد شروع کردم 

هنوز ناهار نخوردم و برم یه چیزی بخورم تا مغزم بکشه که چی به چیه !!!

فعلا همین دیگه ، آهان نمره ی بهداشت که سه واحدی هم بود شد ۲۵/۱۹ 


  • سه شنبه ۸۹/۰۸/۲۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">