MeLoDiC

آوا تولدت مبارک ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

آوا تولدت مبارک ...

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۰۱ ق.ظ



* نه برای من می ماند و نه برای تو ... 

می شتابد ! 

حتی گاهی به تو فرصت نمیدهد که برگردی و به راه رفته ات که پشت سر نهاده ای نظر بیفکنی ... 

که ببینی در راه هستی و یا بیراهه ... 

می شتابد ! 

می شتابد و تمام تُرا با خود می کشاند... 

می روی ! 

می روی و هر از گاهی میخواهی پاهای خسته ات را در رودخانه ای پر آب و زلال به آب بسپرایی ولی ...

ترا مجالی نیست ... 

باید بروی ... 

امشب نیز می رود . میرود تا شب به فردایی دیگر بپیوندد و من باز تکرار شوم ... 

تکرار بودن ... ! 

تکرار شدن ...! 

امشب که به صبح بپیوندد دگرباره تکرار میشوم ... 

در اولین روز از ماه جوزا دگرباره متولد میشوم ... ! 

می شتابد ... زمان را می گویم ... ! کمی آهسته تر لطفا ... 

میلادم مبارک ! 

+ نهایت تشکرُ دارم از عزیزانی که تبریک خاص داشتند برای تولدم . 

آقا یزدان  و شادی عزیزم  ! بی نهایت سپاسگزارم ! 

** مــامان تعریف میکنه که از اونجا که من دومین فرزند و دومین دختری بودم که خدا بهشون داده بود و وقت تولدم  باباجون برای کار تهران بود و ما شمال ! ( منزل مادربزرگ پدری متولد شدم . درون اتاقکی کوچک در خونه ای کاهگلی ! ) اطرافیان نگاهشون به تولد من طور دیگه ای بوده . اینکه باز فرزند دختر به دنیا اومده  ... تا شد وقتی که باباجونم از تهران برمیگرده ! بقدری نگاهش مشتاق دیدن فرزند بود که باقی افراد برای همیشه ساکت میشن :دی و من میشم دختر دوم این خونواده ! دختری که هنوزم که هنوزه وقتی باباش میخواد ببوسدش میگه " باباجون نکن " و باباش تو جواب این حرکتش میگه " دستتُ بکش کنارُ خودتُ لوس نکن " ... شب از نیمه که بگذره تولد همین دختره لوس ِ . تولد آوای متولد جوزا ... خودم که میتونم به خودم تبریک بگم . نه ؟؟؟؟؟؟؟ 

تولدمــــــــــــــــــــــــ مبارکـــــــــــــــــــــــــــــ  :)

*** امشب تمام قافیه ها را میگذارم گوشه ای ... 

با آنها کاری ندارم ... 

شعر تعطیل ... 

قافیه تعطیل ... 

وزن و آهنگ تعطیل ... 

امشب میخواهم تنها در دو واژه خلاصه گردد ... 

تولدم مبارک :) 

( آیکون تهـــــــــــــه خودشیفتگی آوا ) :دی 


  • چهارشنبه ۹۲/۰۳/۰۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">