MeLoDiC

حادثه ای که واقعا بخیر گذشت :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

حادثه ای که واقعا بخیر گذشت

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۲ ب.ظ


* پریروز بعد گذروندن دوران نقاهت تصمیم میگیرم به اتفاق یاس ( محمد با همکاراش قرار داشتن ) بریم محل مادری یه دوری بزنیم . اول میرم خونه ی خالجون ولی خودش نبود . یه ساعتی  خونه شون موندم و بعد باز راهی شدیم به سمت خونه حباب ... تا نزدیکای هشت و نیم موندیم و بعد قرار شد یسنا رو برسونم تا خونه شون که یه محل بالاتر بوده ... خلاصه بردم رسوندمش و کمی هم موندم حرف زدم تا جایی که ساعت از نه شب گذشت و مجدد برگشتم که بیام سمت خونه حباب .... سر کوچه ی حباب اینا یه چهار راهه که تازه شروع یه پیچ نسبتا تند هم هست ... خلاصه برگشتنی وقتی از پیچ گذشتم دیدم یه ماشین هم داره از روبه رو میاد ( چراغاشُ دیدم - هوا دیگه کاملا تاریک بود ) ! من تو لاین خودم و اونم همینطور ... سرعتمُ کم کردم و راهنمای راستُ زدم که آماده شم برای رفتن تو کوچه که یه وقتی دیدم ماشین رو به رویی به سمت راست خودش منحرف شد و همه ی اینها در عرض شاید نهایت دو ثانیه اتفاق افتاد ... هنوز مغزم تجزیه و تحلیل نکرده بود که این یارو منحرف شده که پشت بندش یه صدای مهیب اومد و با شنیدن صدا من سریع ترمز کردم و هنوز کاملا ایست نکرده بودم که دیدم از همون سمت جاده یه لنگه کفش خیلی تند قِل خورد و اومد سمت ماشین من و درست جلوی ماشین موند و یهویی صدای فریاد .... امان امان بود که بلند شد و چند تایی از اقایونی که همون اطراف بودن دوان دوان اومدن سمت حادثه ... منم که دستام می لرزید دوباره به حال خودم برگشتم و ماشینُ بردم تو کوچه پارک کردم و برگشتم سر صحنه ی تصادف ... 

ماشین (پراید) سرعتش بالا بود که یهویی یه عابرِ تو جاده می بینه و برای اینکه به اون نزنه و از طرفی من هم رو به روش بودم نمیتونست به سمت چپ منحرف شه و نره تو باغ و ... که با همون سرعت ( بعد که پلیس اومد گفت اصلا ترمز نگرفته بوده ) از جوی آب پرید و رفت دقیقه روی نیم کت فلزی که کنار جاده نصب کرده بودن تا هر از گاهی پیر مردهای محل اونجا بشینن و هر از گاهی هم حکم ایستگاه دانش اموزای محلُ داشت تا سرویس مدرسه شون برسه ... و در حالیکه دو تایر سمت راست روی نمیکت فلزی بود روی دو تایر چپ بلند میشه و از طرفی یه تیر برق چوبی هم همونجا بود که از حاشیه ی سقف به اون تیر برق تکیه میزنه ... دیگه خودتون تصور کنین پراید در چه وضعیتی اونجا قرار گرفت . بجز راننده دو سر نشین دیگه هم داشت ( دختر - پسر ) که یه ماشین میاد و سریع اونارو می بره بیمارستان . ولی شکر خدا حال ظاهریشون خوب بود . راننده هم خوب بود . یعنی شانس اورد که خوب بود ... 

و اما عابر ! پژمان پسر حدودا بیست ساله ای که از دوران شیرخوارگی چند باری دچار تشنج میشه و همین تشنجات کار دست خودشُ و خونواده ش میده و حالا دیگه پسر عاقلی نیست . همیشه تو خیابون محل هست و گاهی کارهای خطرناکی هم میکنه و تمام محل وقتی دیدن که مصدوم پژمان هست مطمئن بودن مقصر اصلی اون بوده که از قضا همینطور هم بوده . چون هم داییجونم شاهد تصادف بوده و هم پسر عمه م که همونجا بودن . یهویی پرید تو خیابون که اینطور شد ... ولی خدا رحم کرد ( یعنی به شرایط این بچه رحم کرد ) که اون هنوز زنده هست و چیزی جز چند خراش بر نداشت ... 

منم که دیگه خدا خیلی خیلی هوامُ داشت ! با خودم فکر میکردم که اگه مثل همه وقت سه چهارتا پیرمرد روی اون نیمکت نشسته بودن تا مثلا از هوای مطبوع شبانگاهی استفاده کنن و راننده از اینکه به اونا نزنه به سمت چپ منحرف میشد چه بلایی سر من بدبخت که تازه راهنما زده بودم بپیچم تو کوچه میومد ؟! :( دیگه دم خدا گرم . هوای همه رو داشت . البته پراید بینوا حسابی زیرش داغون شد به لطف اون نیم کت آهنی :(

 فکر نکنین من مثلا پژو سوار بودم یا شاسی بلند ! که حالا به پراید میگم بینوا ... این بخش از نوشته حذف شد ! 


  • جمعه ۹۲/۰۲/۲۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">