MeLoDiC

دردسرهای فروش خونه ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

دردسرهای فروش خونه ...

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۱۶ ق.ظ



* الان سه روز متوالی ِ که میان خونه مونُ برای خرید ببینن ! بعضی از افراد به قدری بی فرهنگن که حد نداره . مثلا بعضیاشون بدون اینکه رضایت منی که هنوز صاحب خونه هستمُ بگیرن میرن حتی داخل کمد دیواریُ هم می بینن . درسته که میخوان خونه بخرن و حق دارن ولی اینجا هنوز حریم شخصی ِ خونواده ی ماست و من اصلا خوشم نمیاد کسی بدون اجازه به سوراخ و سنبه هاش سرک بکشه ... 

آخرین نفرش همین الان از درب خونه مون خارج شد که دست بر قضا :دی اولیای یکی از همکلاسی های یاس از آب در اومد ... خانوم صاف صاف رفت تهه هال و پرده ای که من خودم با لطافت تمام باهاش برخورد میکنم که پیل هاش بهم نریزه رو کشید کنار تا ببینه پنجره رو به کدوم سمت باز میشه و حتی به من فرصت نداد که براش توضیح بدم از بالکن و اتاق خواب هم میتونه ببینه .... الان حسابی کفری شدم از این رفتار ... 

همزمان هم میگه من دلم میخواد خونه دلباز باشه . کور هم میدید می فهمید که هال و اتاق خوابمون شدیدا نورگیر و آفتاب گیره .... 

خنده دارترش اینه که اون داره از روستا میاد سمت مرکز شهر خونه بخره بعد ما میخوایم از مرکز شهر دور شیم :(  و من به شخصه با این مسئله واقعا مشکل دارم ...... 

** بنگاهی ِ هر بار که می بینه یکی رفتار زشتی پیاده میکنه اونا که جلوتر میرن ازم عذرخواهی میکنه :) بیچاره به گمونم تو چهره ی من میخونه که چقدر عصبی میشم از این گونه رفتارها ... اونبار یه خانومی اومد بدون اینکه حتی اجازه بخواد تنها رفت تو اتاق خواب و یه سره رفت رو بالکن و در حالیکه یه پاشُ بیرون گذاشته بود برگشت تو خونه .... نمیدونم اینا تو خونه هاشون چطور زندگی میکنن ولی من خوشم نمیاد گرد و خاک روی بالکن به هیچ طریقی وارد خونه م شه ... اونکه رفت من اونجا رو با پارچه نمدار تمیز کردم ... 


*** خدایا اگه واقعا صلاحمون در فروش این خونه هست یه کمکی کن زودتر تموم شه . دوست ندارم این همه آدم غریبه رو وقتی تنها هستم تو خونه مون راه بدم :( خدایا تو که غریبه نیستی ! گاهی حتی وحشت میکنم و می ترسم ....... 


+ مشاور املاکی میگفت مشتری قبلی ِ که خونه تونُ دیده پسند کرده حالا ببینیم کدوم یکی زودتر اقدام به خرید میکنن :) دعا کنین برای فروش و خرید مجدد خونه دچار مشکل نشیم :(


پی نوشت : (11:45) ! همین الان از همون مشاور املاک تماس گرفتن که یه حاج خانوم دیگه هم میخواد بیاد خونه تونُ ببینه .... آرامش ! ارامش ! آ ر ا م ش کجا رفتی ؟؟؟


  • سه شنبه ۹۲/۰۲/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">