MeLoDiC

سوژه ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

سوژه ...

سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۱۴ ق.ظ

* تا حالا برام پیش نیومده بود برای نوشتن تو وبلاگم دنبال سوژه باشم . نه ! هیچوقت نشده بود ... ولی حالا حتی سوژه ای هم پیدا نمیکنم ... یعنی اگه این دایجون ما سفر نرفته بود دیگه واویلا بود ... 

دیشب شام خونه ی مامان اینا بودیم بصرف آش رشته ... 

جاتون خالی خوشمزه شده بود ... اینم از نمایی نزدیکتر ... 

هر زمانی که حس کنم مامانی یه جایی از کارش می لنگه بهش میگم " اخه مامان کی تو رو شوهر داد ؟ " دیشبم بهش گیر دادم که چرا انقدر کشکُ آبکی درست کردی و کی شوهرت داد :دی اونم هر بار میگه والله همینو بگو :**** نفس ِ این مامان بنده ... آش بی نهایت خوشمزه بود هر چند کشک خیلی وا رفته بود :دی 

و اما چیزی که باعث شد یه تلنگر بخورم تا اینجا آپ شه ... 



پی نوشت آوا : وقتی آهنگ وبلاگم به این سرعت فعال میشه باز یادم میاد که من چقدر اینجا رو با تمامی متعلقاتش دوست دارم .... 


  • سه شنبه ۹۲/۰۲/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">