MeLoDiC

این همه زیبایی ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

این همه زیبایی ...

جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۲۹ ب.ظ
پریروز صبح ساعت 06:00 به اتفاق یاس و محمد حرکت کردیم به سمت فیل دُم . تو مسیر یه جاهایی مه بود ولی خب ازاونجا که واقعا سرد بود دیگه تو جاده نموندیم که عکس بگیریم و به راهمون ادامه دادیم . ساعت 08:00 در حالیکه عطر نون تازه مستمون کرده بود رسیدیم خونه ی ییلاقی و بساط صبحونهُ آماده کردیم و منم تندی خونه رو جارو کردم و ظرفهایی که به کارمون میومدُ شستیم و باقی رو گذاشتیم کنار ... 

موقع صبحونه خوردن بودیم که دیدیم کاملا در دل مه فرو رفتیم و از اونجا که شب قبلش نخوابیده بودم من دراز کشیدم تا کمی استراحت کنم که بعدش یاس و محمد هم به تبعیت از من همینکارو کردن و تا نزدیک 13:00 خوابیدیم :دی ولی در متن خواب بودیم که صدای شرشر بارون اومدو بعدش صدای باد و حتی طوفان . دیگه از خواب سیر شدم که بیدار شدم و بساط ناهارُ .... جاتون خالی جوجه کباب ! 

غروب به شدت سرد شد که محمد به اتفاق یاس رفتن محل و کمی گشت زدن و نفت تهیه کردن ! از یه خانم خیلی خیلی مهربون که بعدا فهمیدیم اسمش ننه نرگس هست و نون محلی می پزه :) 

با یاس مشغول دوز بازی بودم که یه وقتی دیدم یاسی از ذوق چشماش باز شده و میگه "وای مامانی برف " و ما با با این صحنه مواجه شدیم :)

همون وقت رفتیم بیرون و کمی به اتفاق زیر برف قدم زدیم ... 

لاله جون این همون زمان بود که بهت گفتم :) شادی جون همین زمان بود که اون خبر خوشُ بهم دادی :) 

بارش برف تا شب ادامه داشت و ما هم (البته بیشتر من ) نگران اینکه تا فردا چقدر برف روی سطح زمین میشینه و مامان هم یه بند تماس میگرفت که برگردین . اونجا گیر میکنین ولی خب ما هم زدیم به بی خیالی و من حتی تو فکر بودم که با سرپرستار تماس بگیرم و شیفت یکشنبه مو یه جورایی کنسل کنم حتی :) دیگه ببینین چقدر سرد بود و بارش در چه حد بود ... 

اینم از نمای داخل خونه ! خواستم شما هم بارش برفُ حس کنین ... 

اینم ماشین بیچاره ی ما که مظلوم وار تو یخبندان شبونه گیر کرد :)

از اونجا که شب نمیشد از تو اتاق بیرون رفت شب به خوردن شامی حاوی نون و گوجه و خیار و چای قناعت کردیم و عجیب هم چسبید :دی 

شب خیلی زود خوابیدیم و نیمه های شب صدای چیک چیک قطراتی که حاصل آب شدن برف بود به گوش میرسید که نوید از بند اومدن بارش برفُ آب شدنش میداد . خب برای ما که اونجا مسافر بودیم این خبر خوبی بود . میترسیدیم که فردای اون شب هم تو خونه موندگار شیم ! 

صبح وقتی بیدار شدیم با این صحنه رو به رو شدیم ( برفها در حال آب شدن )

بعد از صبحونه ی مفصلی که خوردیم تصمیم گرفتیم که بریم و کمی پیاده روی کنیم ولی جالب اینجاست که در عرض چیزی کمتر از دو ساعت تمامی برفها آب شدن و تنها در گوشه و کنار و سایه میشد ردی از برف دید :) و این خاصیت ییلاقِ که اونُ خاص کرده ! باقی عکسها مناظری هست که در طول مسیر پیاده روی گرفته شد ... 

دشت زیبایی که انگار شب قبل هیچ برفی به خودش ندیده بود :دی جالبِ نه ؟ 

گل زیبایی که بصورت وحشی رشد میکنه :) بهمراه کلی قاصدک ... میبینید ؟؟؟

جنگلی پر از کاج که مطمئنم شب برفی زیباترین صحنه های طبیعتُ رقم زد ولی متاسفانه ما لایق به دیدن نشدیم ... هنوزم ردی از برف در سایه سارش مشخصه :) 

درختچه ی آلو وحشی که پر از شکوفه بود :) 

نمایی نزدیک تر از شکوفه ها .... زیباست ! نه ؟ 

اینم نمایی از استواری و طبیعت کوه ! دقت کنین میتونین هر چهار فصل سالُ تو همین تصویر ببینید .... 

از شکوفه های بهاری گرفته تا سرسبزی تابستان و مه ، ابر پاییز و برف زمستان ! یه سفر دو روزه بود در یک منطقه ی ییلاقی که زیبایی هر چهار فصل سالُ در کمتر از بیست و چهار ساعت برامون نمایش داد . قربون قدرت خدا برم ! واقعا احسنت ... 

و این درختچه ! کوچیکترین درختچه ای بود که در اون منطقه دیدم . البته از این کوچیکتر هم بود ولی خب این درخیچه برخلاف هیکل ریزی که داشت قیافه ی یک درخت چند ساله رو داشت و دقیقا منُ بیاد بن سای انداخت که همیشه دوست داشتم یه دونه شونُ داشته باشم ! اینجا شاید مشخص نباشه که سایزش چقدر بوده ولی خب به علفهای کنارش که کمی دقت کنین سایزش تو دستتون میاد ... 

خب ! اینم تصاویر مُجازی بود که می تونستم اینجا بذارم ... امیدوارم که لذت برده باشین . راستی گفتم کدوم منطقه ی ییلاقی رفتیم ؟؟؟؟؟؟؟؟ جواهرده ! واقع در ارتفاعات رامسر ... 

** یادتونه چند روی قبل گفته بودم با اینکه شب کارم ولی دلم خواسته یهویی بزنیم بیرون ؟؟؟؟ رفتیم ارتفاعات دوهزار . مه غلیظی داشت و عکسها زیاد جالب نشد ولی کمی پایین تر که اومدیم تونستیم کمی عکس بگیریم که این دو تا تصویر رو اینجا برای شما میذارم ... سرسبزی بهار همیشه خاصِ ! رنگ سبز طبیعت در بهار واقعا شاداب و ترُ تازه ست ... 

اینم نمایی از کوه ! 



*** دیشب برگشتیم خونه و خیلی زود از شدت خستگی خوابیدیم . امروز صبح یاس به اتفاق محمد رفتن اردوگاه برای اردوی مدرسه و الان یاس آماده شده تا بخوابه. به شدت صورت و لبش سوخته :( 


**** این روزهایی که میگذره یادآوره روزهای پر درده ! یادآوره یک خاطره ی تلخ ! یک فراق دیگه ....  از این خاطرات تلخ بگذریم و به حال برمیگردم ! فردا صبح یکی از داییام ره سپار دیار عشقِ ! زائر امام حسین (ع) و امام علی (ع) باقی ائمه ست ! میخوام از تهه دل برای مسافر زائرمون دعا کنین ! امروز برای خداحافظی رفتیم خونه شون . امروز باز بهمون ثابت شد که هنووووووووز هیچ کس غم از دست رفته هامونُ از یاد نبرده ... امروز وقتی بغض دایجونمُ دیدم وقتی برادرزاده های پدر از دست دادشونُ تو بغل گرفته بود و تمام وجودش بازو شده بود تا اونهارو هر چه بیشتر و بیشتر در وجود خودش بگیره فهمیدم که عمو میتونه یه تکیه گاه باشه بعد از پدر ... امروز وقتی دیدم چطور دو تا خواهراشُ کنار خودش نشونده بود و در جواب تمامی سئوالات اطرافیان با بغض فقط به یه "جانم" گفتن قناعت میکرد فهمیدم که چقدر دلبسته ی ائمه ست و روحش خیلی زودتر از اینها زائر ائمه بوده .... 

الهی که به سلامت بره و برگرده ... 


+  مجبور شدم که سایز تصاویرُ خیلی کوچیکتر کنم تا تمام تصویر تو وبلاگ نمایش داده شه :(

  • جمعه ۹۲/۰۲/۰۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">