MeLoDiC

جمعه ای پر از سکوت :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

جمعه ای پر از سکوت

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۸۹، ۱۰:۲۹ ق.ظ


دیشب ساعت نزدیکای ۱۲ بود که همسری تنها اومد خونه و منم داشتم چرت میزدم سره کتابام ...

میگم پس کو یاس ؟؟؟؟  گفت وقتی از سالن برگشتن اون بچه خونه ی سوگند اینا ( اون یه داییم ) خواب بوده و اونا گفتن تو که میخوای فردا باز بیای ، بذار همینجا بخوابه !!! همسری ما هم اصولا حرف گوش کن دست تاب داده و اومده خونه !!! صبح هم تا چشم باز کرد باز آماده شد که بره ... البته بازم به من گفت که تو هم بیا ولی حسش نبود و استرس امتحان کذایی نمی ذاره از دور هم بودن و تو جمع بودن لذت ببرم ... منم از صبح بلند شدم و فقط دارم خونه رو جمع و جور میکنم .

یخچال و فریزر نیاز به تمیز کردن دارن ولی اصلا وقتشو ندارم . حالا گذاشتم دو سه روز دیگه انجامش بدم . باید یه پرده هم واسه اتاق خواب بدوزم که اونم می ره واسه زمانیکه آف می خوریم و اون وقته که باز کارا می ریزه رو سرم . همیمممممم !

الان هم دیگه باید برم بشینم درس بخونم تا فردا امتحان بدم .فردا باید تموم تکالیفو به استاد تحویل بدیم و نمی دونم روشنک و کیمیا تونستن فرایند مدرسه و باز دید از منزل رو اماده کنن یا نه !!! از اینکه نشد بهشون کمک کنم واقعا حی بدی دارم . به خودشونم گفتم که حق ندارین پشت سرم بگین و اگه حرفی هست به خودم بیگن ولی اونا میگن کاری نداره و خودمون انجام میدیم 

یه عالمه جزوه وسط اتاق پهن کردم و نمیدونم از کدوم یکی شروع کنم به خوندن ، شاید بهتر باشه که اول اون چیزایی که نت برداری کردمُ بخونم که گفته های خود استاد هم هست 

خب بسه دیگه... باید برم بشینم سره درسم !

آهان چند لحظه قبل دیدم پسر همسایه مون (اپارتمان کناریمون) هی داد میزنه بنر بیا اینجا ! بنر بیا اینجا ...

منم که اصولا خیلی به جک و جونور علاقه دارم و گفتم حتما یا گربه هست یا خرگوش و رفتم تا زا رو بالکنمون ببینم این بنر چه شکلیه ...

وای خدای من ! نه گربه بود و نه خرگوش!!! یه سنجاب ناز بود و یه دم خوشگل داشت این هواااااااااااا

داشت تو حیاط می دوید و ورجه ورجه میکرد ...

حیف که حیاط نداریم وگرنه حتما واسه خودم یدونه حیوون خونگی نگه می داشتم ...

البته به جز گاو و گوسفند و مرغ و جوجه و غاز و اردک 


  • جمعه ۸۹/۰۸/۲۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">