MeLoDiC

بعده مدتها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

بعده مدتها ...

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۵۲ ب.ظ

* اون روزی که زلزله جنوب اتفاق افتاد من خونه ی حباب اینا بودم و بی خبر ! اطراف ده شب بود که فهمیدم ... به محض اینکه متوجه شدم اسمس زدم به ... ! نوشته م ...جان ؟؟؟ خیلی خیلی زود جوابمُ داد ! نوشت : خوبیم عزیزم نگران نباش ... اون لحظه خیالم از بابت اونها راحت شد ! کلی هم سفارش کردم که شب تو خونه نمونن ... ولی بعد که ذهنم کمی رها شد دلم برای اونای دیگه به درد اومد ... فاجعه ی سختی بود ! خدا به دل همشون صبر بده . اگه تا این مدت بیان نکردم و در مورد زلزله ی بوشهر حرف نزدم برای این بود که بیانش دردی از حادثه دیده ها دوا نمیکرد . میشد یه پست کلیشه ای ... ولی الان دلم خواست بنویسم . دلم خواست بیان کنم که خودمُ به عنوان یک انسان ، مسلمان، ایرانی باهاشون همدرد میدونم ... 

راستی ! دلم برای صاحب اون نقطه چین ها هم بی نهایت تنگ شده ! :) 



  • يكشنبه ۹۲/۰۱/۲۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">