MeLoDiC

لمس واژه ها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

لمس واژه ها ...

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۵۶ ق.ظ

*  شاعر که باشی ...

ترکه در دست نمیگیری که لغات را یک به یک به صف بنشانی ، تا ترکیبی زیبا نهادینه شود ...

شاعر که باشی ... 

شقیقه هایت را نمی فشاری تا واژه از ذهنت بتراود ...

شاعر که باشی ...

چشمهایت را می بندی ...

گوشهایت را نیز ...

خودشان یک به یک می آیند ! کلمات را می گویم ... 

در مقابل دیدگانت می رقصند ... 

تو آرام پلک میگشایی ... 

بزمشان را متبرک میکنی با لبخندت ...

یک به یک واژه ها می بوسی ...

لمس میکنی ...

مس میکشی !

از پاکی شان سیراب می شوی ...

چشمهایت را باز می بندی ...

به این فکر میکنی که چقدر واژه ی نگفته ی ناب داشتی ...

آسوده می شوی ... 

دستهایت را زیر سرت قلاب میکنی ... 

پا روی پا می اندازی ... 

سوت میزنی ... 

و باز بی فکر شعر میگویی ...

شعر را نباید دعوت کرد ! 

شعر خودش می آید درست مثل مهمان ناخوانده ای که انتظارش را نداری... 


* آوا 

  • جمعه ۹۲/۰۱/۰۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">