MeLoDiC

ماشین + کارواش = باران ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ماشین + کارواش = باران ...

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۰۳ ب.ظ

+ سر بُرج که مامان اینا خونه ی ما بودن ( واسه رنگ کردن خونه شون ) یه روز با مامانی رفتیم خرید ماهانه انجام بدیم . صندوق پر شده بود و باقی خریدهارو به اضافه  دو تا شونه  تخم مرغ گذاشتم رو صندلی عقب و همینطور پایین صندلی .... مامان از همونجا رفت پی کارهای بانکی و منم حرکت کردم به سمت خونه :)

موندم پشت چراغ قرمز و بعده سبز شدن دنده 1 و کمی بعد دنده 2 ! دیگه آماده بودم که برم دنده 3 که یهویی از لاین بغل یه جیپ بدون اینکه چراغ بزنه ناگهان پیچید جلومُ کشید کنار برای پارک و منم همچین ترمز کردم که قلبم کوبید پشت سینه م و راننده ی پشتی جیپ یه بند بوق میزد که مطمئنم این بوق ها فحش بود که نثار جد و آبائه راننده جیپ میشد .... 

ولی .......

ترمز گرفتن من یه طرف پرتاب تمام خریدهایی که با دقت روی صندلی چیده بودم یه طرف و صدای خُرد شدن و شکستن تخم مرغها یه طرف ...

وسط خیابون بودمُ باید به مسیر ادامه میدادم . از زیر گذر هم عبور کردم و رفتم تو خیابون خودمون و با غمی فراوان کشیدم کنار و دیدم بعلهههههههه ! آنچنان گندی به ماشین زدم که دیدنی:( 

تخم مرغ ها یا پخش کف ماشین بودن یا بین دو تا شونه گیر کرده بودن و وسط زمین و آسمون معلق بودن :( 

خیلی آروم حرکت کردم سمت خونه و با حوصله یکی یکی جدا کردم . از شصت تا 15 تاش درسته کف زمین پهن شده بود و بیست تایی ترک ریز برداشته بود .... 

اون روز نزدیک یک ساعت و نیم تو پارکینگ بودم و با انواع شوینده ها کف ماشین رو تمیز کردم که بعدها بو نگیره (شامپو ! حتی نرم کننده ی لباس هم زدم . باز حتی شیشه شور "... جمع کردن تخم مرغها چندش آور بود ... کف پوش عقب هم زیر صندلی راننده رفته بود و همه ی تخم مرغها دقیقا کف خود ماشین شسکته بودن و باید با دست جعشون میکردم .......بوعَق !!!! 

.

.

.

حالا جالبش میدونین چیه ؟؟؟؟؟ من این همه تلاش کردم تا ماشین تمیز شه و بو نگیره اونوقت محمد همون شب ماشینُ میبره کارواش و حتی داخلشم با کف می شون :دی . ایکاش زودتر از اینا توش تخم مرغ میشکوندم تا بلکه ماشینمون رنگ آب و کاروانش به خودش ببینه :دی

و باز جالب ترش میدونین چیه ؟؟؟؟ نمیدونم رابطه ی ماشین و کارواش و بارون چیه ... فقط انقدر میدونم که هر زمانی ماشینمون میره کارواش بارون میباره و اونو دقیقا به گند می کشونه :دی 

  • پنجشنبه ۹۱/۱۲/۱۷
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">