MeLoDiC

گنج من ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

گنج من ...

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۹ ق.ظ



+ یه روزهایی خیلی درد به همراه داره . درست مثل همین روزهای سرد اسفندماه ......... 

این روزها ذهنم عجیب درد داره ! 

.

.

.

.

می نشینم اینجا . . . 

کنار دلتنگی هایم . . . 

قلم در دست میگیرم و می نویسم . . .

اولین قافیه هنوز بی پایان است که تو (!) در تک تک واژه هایش حضور می یابی . . . 

* آوا


بچه تر که بودم خونه ای داشتیم با حیاطی وسیع ! برای خودمون نبود ولی خب دوره ای از زندگیم اونجا سپری شد . یادمه یه روز یه تیکه کاغذ رو برداشتم و روش نقشه ی یک گنج رو کشیدم . و بعد کاغذ رو مچاله و خیس کردم و وقتی خشک شد بی شباهت به یک نقشه ی ولقعی و زیر خاکی نبود :دی 

یه روز دست به کار شدم . اول غروب خورشید بیلچه ی باغبونی باباجونُ برداشتم و رفتم سراغ گنج . . . 

شنیده بودم که همیشه وقتی کسی دنبال گنج میره وقتی گنج بی نهایت بهش نزدیک میشه یه حیوون نگهبان هست که بهش اجازه ی دسترسی رو نمیده و از گنج محافظت میکنه . . . 

یه ساعتی کندم . بیل زدم و خاکُ زیر و رو کردم . نمیدونم تا چه عمقی کندم ولی یه وقتی دیدم یه مار تو گودالی که ایجاد کردم چنبره زده . ترسیدم و فرار کردم . . . 

حالا بعد این همه سال به این فکر میکنم که نکنه واقعا اونجا گنجی پنهان بوده که من راحت ازش گذشتم . . . 

الان دقیقا دلم یه نقشه ی گنج میخواد و یه  جزیره ی بی نام و نشون . . . من صاحب اون گنج بشم ولی با اون همه ثروت هرگز نتونم دل از جزیره ی خودم بکنم  . . .

+ بعضی دردها رو باید فقط و فقط خودت تحمل کنی تا محکوم نشی . . . 


  • دوشنبه ۹۱/۱۲/۱۴
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">