MeLoDiC

زنده گی ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

زنده گی ...

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۱، ۰۳:۴۸ ب.ظ



از مشرق که به مغرب میروی بیاد بیاور ! 

نگاه عاشقی که آسمان را می پوید ... 

نگاه دخترک بی تاب که در کرانه ی ساحل ، دریا را می کاود تا شاید آرامش خود را لابه لای موج های آشفته دریا بیاید ! 

از مشرق که به مغرب میروی بیاد بیاور ! 

آنجا زیر سایه های نارون پیر رهگذری ، تمام خستگی عمرش را نهاده و خود راهی شده است . 

از مشرق به مغرب که میروی بیاد بیاور ! 

درست یک نفر اینجا ... از طلوع تا غروب خورشید زندگی را زنده گی میکند . 

تو هرگز خلاف جهت گذر نکن ! خورشید هیچگاه از مغرب طلوع نخواهد کرد ...


  • پنجشنبه ۹۱/۱۰/۱۴
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">