MeLoDiC

... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

...

شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۸۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ

امروز برای اولین بار ۵ دقیقه به شروع کارورزی خیلی ریلکس ریلکس ریلکس تر لباسمو اتو

کردمو پوشیدم و راهی شدم ...

نرسیده به مرکز کیک هم خریدم و وقتی واردش شدم با کیمیا تماس گرفتم که گفت رسیدن

و تو شهرن و چند دقیقه دیگه میرسن ...

لباسمو عوض کردم و یه روز شلوغ و پرکار رو شروع کردم ...

دیروز همسری اومده ۲۰۰ تومن گذاشته رو میزم میگه بیا برو اسمتو واسه ارشد بنویس...

کمی هم از حساب بردار تا پولت جور شه

هر بار که میگه بیشتر خجالت میکشم ولی نمیدونم چرا در خودم نمی بینم که شروع کنم 

می ترسم ۳۰۰ هزار تومن رو الکی بر باد بدم و هیچی به هیچی !!!

بیشتر دوستام دارن می خونن و من هنوز نتونستم یه تصمیم درست بگیرم و یک ماه و نیم

مفید رو هم از دست دادم و هنوز هم در حال از دست دادن باقی وقت باقیمونده هستم


  • شنبه ۸۹/۰۸/۱۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">