MeLoDiC

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت ...

دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۰۵ ب.ظ


تنهام ! محمد رفته کرج ، البته امروز غروب قرار بر اینه که برگرده . تا ببینیم خدا چی میخواد . 

دیروز حال جسمی به شدت به هم ریخته بود و ساعت 17:45 مطمئن شدم که آف شدم . این آخرین آفم در مرداد بود و در طول شهریور دیگه هیچ آفی ندارم . خدا بخیر بگذرونه . 

یاسی خونه ی مامانه و امروز غروب عروسی دعوتن . 

دیشب بلاگفا حسابی رفت روی اعصابم ! دست و دلم به نوشتن نمیره . 

شعر بالا هم مختص امروزم بود 

 


  • دوشنبه ۹۱/۰۵/۳۰
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">