MeLoDiC

مجنون به نصیحت دلم آمده است... بنگر به کجا رسیده دیوانگی ام :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی
باور کن صدامو باور کن 

صدایی که " تلخ و خسته " است 

باور کن قلبمو باور کن 

قلبی که کوهِ اما شکسته ست ! شکسته ست !

باور کن دستامو باور کن 

که ساقه ی نوازش ِ

باور کن چشم منو باور کن  

که یک قصیده خواهش ِ

وسوسه ی عاشق شدن ... 

التهاب لحظه هام ِ

حسرت فریاد کردن ِ

اسم کسی با صِدام ِ 

اسم تو هر اسمی که هست 

" مثل غزل چه عاشقانه ست "

پر وسوسه مثل " سفر "

مثل غربت صادقانه ست 

باور کن اسممو باور کن 

من " فصل بارونِ برگم "

مطرود باغ و گل و شبنم 

درختم " درخت خشکی " تو دست ِ تگرگم 

باور کن همیشه باور کن

که من به عشق صادقم 

باور کن حرف منو باور کن 

که من همیشه عاشقم

لاله ؟! ایکاش بودی کمی به صبر قانعم میکردی ... 


  • سه شنبه ۹۱/۰۵/۱۰
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">