MeLoDiC

خدایا تمام گشنه ها را سیر بفرما :( :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

خدایا تمام گشنه ها را سیر بفرما :(

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۰۹ ب.ظ

اول بگم این چند روز اگه دیدین آوا شصت تا پست جدید گذاشت اصلا اصلا تعجب نکنین :) 

هوا سرده و کولر خاموش ! ساعت 20:15 رسیدم خونه و رفتم یه دوش سرپایی گرفتم . همونوقت بود که دیدم گوشی خونه زنگ میخوره ! اقوام ما هم که دائم النگران . یعنی اگه یه بار به گوشی خونه زنگ بزنن و کسی جواب نده و بعد به موبایل طرف و باز هم جوابی نشنون به بدترین شکل ممکن افکار مرگ و میری میاد سراغشون . 

البته این تماسهای وقت و بی وقت گاهی مثل یه منجی می مونن . مثلا همین امروز وقتی زیر دوش بودم مامانی تماس گرفت . تندی اومدم بیرون . زودتر از زمانی که مد نظرم بود :) 

با خونه ی مامانی تماس گرفتم که یه وقت گروه نجات نفرستن خونه مون :) ! نگران بود و تا صدامو شنید گفت " سلااااااام دختر من ! خسته نباشی ... " 

کلی مهمون داشت و من واقعیتشو بخواین اصلا حوصله نداشتم جز خونه ی خودمون جایی باشم . بهش گفتم کسل و بی حالم میخوام اینجا استراحت کنم . اونم گفت حتما حتما غذا بخور و گشنه نمون :) 

منم مثل یک دختر خوب و حرف گوش کن تصمیم گرفتم امشب خودمو تحویل بگیرم و شام آماده کنم ! 

ولی خب از اونجا که همیشه هر اتفاق بدی پشت سر هم پیش میاد ... 

امروز اول خطهای 0911 قطع شد ! 

بعد نت ... 

و بعد آب خونه ی ما ! 

حالا شانسی که آوردم این بود که مامانی تماس گرفت و من به هوای تلفن زودی اومدم بیرون . وگرنه الان بی آب باید داخل حموم منتظر نزولات شیر فلکه می موندم :دی ! 

+ چند دقیقه قبل محمد تماس گرفت و گفت از همون بارونی که دیشب شهر ما باریده تو راه داره می باره . گفت چهار تا ماشین هم به شدت تصادف کردن :( انشالله که صحیح و سلامت میرسه .... 


شام ندارم ! چون این بار عذرم موجه هست و آب ندارم که شامی تهیه کنم . بدتر از همه اینکه نون هم ندارم تا با پنیری بخورم . و باز هم از همه بدتر اینکه ... مهم نیست :) 

+ ماشین لباسشویی پُره لباسه و بی آب مونده وسط تنظیمات برنامه ش :) 

هی وای ! اینم زندگیه ما داریم ؟ یعنی امشب کلا تو فاز غُر زدنم ... 

یه چیزه دیگه اینکه " یکی نیست بهم بگه آخه آوا تو که بُز دل و ترسو هستی مریضی می شینی فیلم های وحشتناک نگاه میکنی ؟؟؟ " 

یه فیلم دیدم به اسم " کولاک " ! همش تقصیره حبابه که منو اغفال کرد و این فیلم رو بهم داد . از بیکاری نشستم اونو تماشا کردم حالا ترس افتاده به جونم :( ( این همون " مهم نیست " بالا بود ) خب ترسیدم و حس میکنم از هر گوشه ی اتاق چیزی میاد سمتم ...... 

البته قابل ذکره که عرض کنم خدمتتون در حال حاضر خطهای همراه  اول وصل شده و ارتباط تلفنی نیز حاصل گشت . اینترنت هم که شکر خدا راه افتاده . ولی آب منزل آوا اینا بر قطعی خود همچنان استوار می باشد ...  

+ گـُشنمه :(


  • دوشنبه ۹۱/۰۴/۲۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">