MeLoDiC

در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم ...

چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۲:۰۴ ب.ظ


چون صید بدام تو به هر لحظه شکارم ، ای طُرفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب ندارم ، رفته ست قرارم

چون آهوی گـُم گشته به هر گوشه دوانم

تا دام در آغوش نگیرم (!) نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تیر پَرانی ، بر دل بنشانی

چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی ، وای از " شب تارم "

در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم

از دیده ره کوی تو با " عشق " بشویم ، با حال نزارم

با حال نـــزارم ...

برخیز که داد از من بیچاره ستانی

بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی

تا آن " لب شیرین " به سخن باز گشایی ، خوش جلوه نمایی

ای برده امان از دل عشاق کجایی ، تا سجده گزارم

تا سجده گزارم ...

گر بوی تُرا باد به منزل برساند ، جانم برهاند

ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند ، جز گرد و غبارم


همیشه ترانه های علیرضا افتخاریُ دوست داشتم .

بابام ترانه هاشو با صدای بلند گوش میداد .

ما ( یعنی من و مامان )همیشه متن ترانه هارو باهاش زمزمه میکردیم !!!

گاهی هم فراتر از زمزمه !!!

فریاد ...

یکی از قشنگترین ترانه هاش " صیاد " هست ! البته به نظر من ...

همیشه وقتی شعر این ترانه رو می شنوم یه جور حس خاص بهم دست میده .

یه جاهاییش اوج طلب کردن هست و یه جاهاییش اوج ناز یار .

اینکه بخوای و جور ببینی ...

ولی با تموم این نازها باز خواهان باشی ...

دست از طلب ندارم تا کام من (دل) بر آید ...

حس متبرکیه این حس خواستن و حتی ناز کردن !

وقتی میرسه به این بیت ...

چون آهوی گم گشته به هر گوشه دوانم / تا دام در آغوش نگیرم نگرانم ...

چشمامُ می بندم و سعی میکنم تجسم کنم صیدی که این بار برخلاف قانون شکار خودش به دنبال صیاد باشه برای صید شدن .

شاید به نظر خیلی خنده دار باشه ولی واقعا همه ی اینارو تو ذهن خودم تجسم میکنم و هر بار به پاک بودن و بکر بودن این حس بیشتر ایمان میارم . اینکه عاشق یک عشق پاک باشی ! خیلی لذت بخشه . نه ؟؟؟

حالا چرا اینارو نوشتم !!!

امروز بی هوا هوای این ترانه اومد تو فکر و یادم ! دانلودش کردم و یه دل سیرررررررر گوش دادم . همیشه حس میکردم وقتی تنها باشم موقع گوش کردن این ترانه نمیتونم جلوی اشکام رو بگیرم .

امروز به این حسم مهر تائید زدم با اولین قطره از اشکم که سرازیر شد ...

+ این شعر با تموم حال و هواش با همین حسی که تو این لحظات اومده تو سینه م جا خوش کرده تقدیم به سرور ما "امام مهدی ( عج ) "

به امید ظهور هر چه زودتر آقا !

میلادش بر دوستدارانش مبارک ...

گر بوی تُرا باد به منزل برساند ، جانم برهاند

ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند ، جز گرد و غبارم


  • چهارشنبه ۹۱/۰۴/۱۴
  • ** آوا **

نظرات  (۱)

سلام بر تو ای شیعه امام علی علیه السلام

 

ممنون بابت این متن زیبات. واقعا حال کردم باهاش مخصوصا آخرش که فهمیدم از دوستداران حضرت مهدی هستی. 

 

البته الان که دارم این متنو مینویسم ساعت 23:18 و تاریخ هم 4 آذر 1398 هست ولی باز هم با خودم گفتم اگه خدا بخواد قسمت میشه و این متنو میخونی. 

 

بازم دمت گرم. خدا کنه همیشه زیر پرچم امام زمان و خوشبخت و خوشحال باشی. 

 

التماس دعای فرج 

خدا نگهدار

پاسخ ** آوا ** :
سلام. ممنون از حضور شما 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">