MeLoDiC

همه جا به نوبت :) :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

همه جا به نوبت :)

يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۴۱ ب.ظ

یادتونه یه زمانی گفته بودم محمد توی فوتبال پاش از زانو پیچ خورده و درد داره ؟؟؟ این چند وقت اون درد حسابی داره اذیتش میکنه انقدر که امروز ساعت 14:10 که از بخش میومدم خونه باهام تماس گرفت و آدرس یه جراح ارتوپد رو ازم خواست . غروبی به اتفاق محمد و شوهر خواهرم رفتیم مطب ! کلی نشستیم تا نوبتمون شد . این در حالی بود که دست من با مچ بند بسته بود و محمد هم کمی می لنگید :) حسودی تا چه حد آخه ؟!

ولی از شوخی گذشته . ورم زانوش از پریشب خیلی زیاد شده بود تا حدی که دیگه زانوش صاف نمیشه و همش زاویه دار می موند .

به محض معاینه دکتر گفت احتمال خیلی زیاد منیسکت آسیب دیده . اول گرافی زانو بگیر . دیگه من و محمد رفتیم برای رادیولوژی و آبجی بزرگه و شوهرش هم رفتن خونه شون . بعد از گرافی باز اومدیم کلی نشستیم تو نوبت تا دکتر عکس رو ببینه . که وقتی دید گفت ظاهرا خطرش انقدری نیست . ولی لازمه که حتما ام آر آی هم انجام شه . یه سری دارو هم براش نوشت .

تموم این ساعات یاسی من هم تو خونه تنها بود . دیگه تا بیام خونه ساعت شد 10 شب !

بعد از شام تزریق آمپول متیل پردنیزولون رو براش انجام دادم و با پمادی که براش تجویز شد زانوش رو ماساژ دادم و با زانو بند بستم . فعلا هم خوابیده . فقط امیدوارم که مشکلش به عمل کشیده نشه که من دیدم و میدونم عمل ارتوپدی سخت ترین و خشن ترین نوع جراحیه :(

الان هم دستم از ماساژ اون پماد می سوزه . پوست کف دستم داغ شده .

منم خیلی مظلوم واااااار مچ دست چپ خودم رو با پیروکسیکام ماساژ دادم و بازم با مچ بند بستم .

از قدیم گفتن همه چیز به نوبت . حالا شده کار ما ! ما هم نوبت رو رعایت کردیم .

دیروز غروبی خونه ی مامانی بودیم که یاس خانوم لیوان چای رو ریخت روی پاش . الان هم کمی از پوست زانوش که تاول زده بود ترکیده و ... ! هر چی خواستم راضیش کنم امشب ببرمش حموم میگه " نه ! پام میسوزه " ! منم بی خیال شدم . حق داره خب ...

گفتم که همه جا به نوبت :)


  • يكشنبه ۹۱/۰۴/۱۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">