MeLoDiC

خنجری رو به زمین ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

خنجری رو به زمین ...

سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۲۸ ب.ظ

نمیترسم از آن روزی که خنجری رو به آسمان باشد

من ! وحشت از آن دارم روزی ، که خنجری رو به زمین نشانه رفته باشد ... 

* آوا

سه شنبه 6 تیر ماه : ( 02:10 )

نادر !!!

درست در تیر رسش بودم وقتی ...

خون بالا می آورد !

دیگر غسل هم حس تمیزی را به من تلقین نمی کند !!!

+ کابوس ! از هر دری که میروم به " خون " ختم می شود ...

+ چند باری به یخچال سرک میکشم . انگاری لا به لای این سرک کشیدنها منتظر معجزه ای هستم تا چیزی آماده برای خوردن پیدا شه . ولی دریغ و صد افسوس ...

در آخرین سرک کشیدن کمی تمرکز میکنم .

کنسرو ذرت ! قارچ ! سس ! کمی آنورتر ( خارج از یخچال ) پودر کاری و آویشن ! جرقه زده شد .

همه چیز مهیاست برای تهیه ی " ذرت مکزیکی " !

شما هم بفرمائید ! :)



  • سه شنبه ۹۱/۰۴/۰۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">