MeLoDiC

همین و بس ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

همین و بس ...

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۱۸ ب.ظ

نگاهم به آسمان

برای جستن ...

برای رفتن و پر کشیدن 

برای آسمانی شدن

پاهایم ولی

اینجا در بند است

رهایم کن ...

*آوا

خواستم مهر سکوت را بشکنم و بنویسم ! قبل از هر چیز مرورگرم بازی در آورد و بعد هم گوشیم که محتوی چند عکس از خواستنی ترین نقاط بهشت روی زمینه ! منو بازیچه ی خودش کرد.

حالا این من ! آوا ! لج کردم و قصد ندارم بنویسم که این روزها گاهی مثل یک پرنده بودم و گاهی همچون یک مترسک با دستانی باز منتظر یک پناه .

+ تنها همین و بس ....

تعلق که نداشته باشی ، به جایی ، کسی و چیزی ! تمام شدنت راحت تر از آنی می شود که گمان می بردی ...


  • سه شنبه ۹۱/۰۳/۲۳
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">