MeLoDiC

حذف وبلاگ روزمرگی ها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

حذف وبلاگ روزمرگی ها ...

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۰۲ ق.ظ


چند شب قبل خواب دیدم که از این بخشی که هستم منو منتقل کردن به یه بخش دیگه :( خیلی حس بدی بود . رفتم پیش سرپرستار فعلیمون و بهش میگم " برای چی درخواست جابه جایی منو دادین ؟ " با گریه !

اونم باهام گریه میکنه و میگه " دست من نبود . مترون این طور صلاح دیده "

وقتی از خواب بیدار شدم تو شوک بودم . وحشت اینکه بعد از این چند ماه که هم با بخش و هم با پرسنل بخش یکی شدم و حالا به هر دلیلی بخوان منو جابه جا کنن وحشت بدی به جونم انداخته بود . بخصوص اینکه از خوابهای خودم گاهی خیلی می ترسم !

اونروز با ترس وارد بخش شدم . همش منتظر بودم که یکی بیاد و بهم خبری بده از اینکه برای ماه جدید باید برم به یه بخش دیگه . به محض اینکه وارد تریتمنت شدم یکی از همکارام بهم گفت " آوا خبر داری فلانی رو دارن انتقال میدن به یه بخش دیگه ؟ " تعجب کرده بودم ! گفتم " نهههه " من خواب دیدم منو منتقل میکنن . خندید گفت " خانوم ... (سرپرستارمون ) عمرا نمیذاره تو بری یه بخش دیگه "

خلاصه که شکر خدا این خوابم اینطوری تعبیر شد و یکی از پرسنل که کم کار بود به درخواست سرپرستارمون به یه بخش دیگه انتقال داده شد .

حالا چی شد که بعد از این چند شب یهویی اومدم خوابمُ تعریف کردم !

دیشب خواب دیدم وبلاگمُ حذف کردم . بعد یکی از دوستان که نمیدونم کی بوده اونو ثبت کرده و کلی گله و شکایت که چرا این کارو کردی آوا . جالبش میدونین چی بوده ؟ اینکه نظرات اون پست به شکل عجیبی بیش از اندازه بوده و کلی اسم ناآشنا هم نظر داده بودن و شاکی بودن ...

الان به دو چیز فکر میکنم !

اول اینکه من چرا وبمو حذف کرده بودم ؟

+ این خوابم چطور میخواد تعبیر شه ؟

تهدید آوا : می کشمتون اگه بخواین وبتونُ حذف کنین :دی

+ دارم یه ترانه گوش میدم ! با این مضمون ...

اگر مانده بودی تو را به عرش خدا می رساندم

اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم ! به شبهای غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ! ز تو می نوشتم تو را می سرودم ...


  • پنجشنبه ۹۱/۰۱/۳۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">