MeLoDiC

یادش بخیر اون روزها ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

یادش بخیر اون روزها ...

سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۱۱ ب.ظ


+ خاطره ی نامرئی عزیزم

آقاجونم سال 62 رفت مکه و یه دونه ضبط دو بانده سونی اورد که میدونی که... ایام جنگ و تحریم و گرونی و ... ضبط سونی واسه خودش سالاری بودی اون وقتا.
منم یه فنچ فضول بودم که باید از همه چی سر درمی اوردم. بعد توی خونه ما نوارهای اونور آبی مجاز نبود. برادر و خواهر من یواشکی و دور از چشم مامان و آقاجون گوش میدادن. حتی یواشکی ویدئو هم کرایه میکردن و شبایی که مامان اینا نبودن فیلم میذاشتن میدیدیم. بخدا مورد دار هم نبودن ولی خب آقاجون بود و ابهتش دیگه..
بیخیال ضبط سونی رو بگم. یه بار یه نوار داریوش بود برادرم توش گذاشته بود فکر کنم گل پونه بود. یادش رفته بود از توی ضبط برداره و طبق معمول که کسی نبود ضبط رو برده بود توی اتاق خودش و تا صدای ماشین آقاجون رو شنید سریع اورد توی آشپزخونه گذاشت. منم این شعر رو انقد دوست داشتم که نگو. از طرفی هم میخواستم ضبط رو هرجور شده امتحان کنم. بخاطر همین تا مامان اینا از حیاط بیان خونه سریع دکمه قرمزه رو فشار دادم و یه کمی کاسه بشقابا رو به هم کوبیدم....
بعدش برادره چنان داد و بیدادی سرم راه انداخت که نگو. نمیدونم از کجا فهمیده بود کار من بوده. من سعی کرده بودم حسابی یواشکی باشه ولی اون فهمید. خوبیش این بود که جرات نکرد دعواش رو علنی کنه و منم تهدیدش کردم که اصلا میرم به آقاجون میگم چه آهنگایی گوش میده.
همش 7 سالم بود.

دختر جون چه خاطراتی برام زنده کردی...
خودکار بیک... چقد دوست داشتیم دوران ابتدایی تموم بشه تا بتونیم با خودکار بیک بنویسیم. میگفتن خودکار خطتون رو بد میکنه. نیست که 5 سال با مداد نوشتیم الان خیلی خوش خطیم!!!

  • سه شنبه ۹۱/۰۱/۰۸
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">