MeLoDiC

دایی محمد میرزا روحت شاد ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

دایی محمد میرزا روحت شاد ...

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ق.ظ



* پسر عموی مادر بزرگ پدریم که ما بهش میگفتیم دایجون ! دایی عزیزمون که هر سال عید قبل از هر جایی باید میرفتیم خونه شون و این باید اجبار دل ِ خودمون بود نه اجبار دیگران و یا خودش ... دلمون میخواست و میرفتیم ! دوست داشتنی و خواستنی بود . هر بار هم که میرفتیم با کلی محبت ازمون پذیرایی میکرد و همیشه از بین میوه هاش درشت ترینُ بهترینشُ جدا میکرد و میذاشت داخل پیش دستی که جلومون بود . و تندُ تند تعارف میکرد که پوست کنین و بخورین ! آخرین بار که به اتفاق "هیچکس عزیزم " رفتم خونه شون موقع اسباب کشیمون بود .رفته بودم ازش چند تا جعبه ی پرتقال بگیرم برای چیدن وسایل .

 سرمای بدی خورده بود و جلوی بخاری دراز کشیده بود که با دیدن ما نشست و کلی خوشحال شد ! در آخر هم وقتی از خونه شون اومدیم بیرون دیدم با تموم پیری ِ خودش دنبالمون راه افتاد و یه جعبه پرتقال هم برام آورد و گفت اینم سهمیه ی عیدتون ! حیف که امسال عید نبودم که برم خونه شون . حیف که بعدش از سهل انگاری نرفتم دیدنش ... حیف ... ! حیف ... ! دایی مهربونمون دیشب فوت شد :((( 

** گاهی نسبتها رو که بررسی میکنی آدم خودشم می مونه چطور میشه که یه فرد انقدر به آدم نزدیک میشه . که اون بشه دایی . که پسرش بشه پسردایی باباجون و باباجون بشه پسر عمه شون ... که " هیچکس " که بزرگترین نوه ش  ِ بشه یه خواهر برای من ، یه دوست و یه همراه صمیمی ... که حامد از اون سر دنیا ( فرانسه ) زیر تک تک کامنتها(یی که تو ف ب ) برام میذاره بنویسه " آبجی " ! 

*** هـ یچکس عزیزم از صمیم قلب در گذشت پدربزرگ ِ عزیزتُ تسلیت میگم . من ُ هم در غم از دست دادن این مرد مهربون  شریک بدون ....



  • سه شنبه ۹۳/۰۱/۲۶
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">