MeLoDiC

بی ریشگی . . . :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

بی ریشگی . . .

چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۰، ۱۰:۰۶ ق.ظ


شازده کوچول کویر را از پاشنه در کرد و جز یک گل به هیچی برنخورد ، یه گل سه برگه . یگ گل ناچیز ...

شازده کوچولو گفت : سلام

گل گفت : سلام

شازده کوچولو با ادب پرسید : آدم ها کجاند ؟

گل روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود . این بود که گفت " آدمه ها ؟ گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد . سال ها پیش دیدم شان . منتها خدا میداند کجا می شود پیداشان کرد . باد این ور و آن ور می بردشان ، نه اینکه ریشه ندارند ! بی ریشگی هم حسابی اسباب دردسرشان شده .

شازده کوچولو گفت : خداحافظ

گل گفت : خداحافظ



  • چهارشنبه ۹۰/۰۹/۳۰
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">