MeLoDiC

ی دور همی ساده و صمیمی ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ی دور همی ساده و صمیمی ...

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۰ ب.ظ

" بزن آتش به عود استخوانم

که بوی عشق بر خیزد ز جانم "

[ اگر با دیگران قاه قاه بخندی

جفا کردی به اشک و بغض و آهم

ترا به پاسبان لو می دهم من

که تا خرسند شود روح و روانم

جفا کردی و با غیر ، شوخ گشتی

فقط گفتی که من اینم ! نه آنم ! ( همینم که هستم )

همه ش یکسر مرا تحقیر کردی

فکندی حلقه ای بر دست و پایم

مرا اینجا زمین گیرم نمودی

ولیکن ، فارغ از مرگ و زوالم

از آن شب که جهیدی و برفتی

بخود گفتم که من بی خانمانم

ولی حالا که من اینجا نشستم

تو همچون موشی و من پهلوانم

طبیان بهر تو مرهم ندارند

ولی من خود دلیل ِ التیامم  

دلم را بهر تو تنبیه نمودم

بگفتا ! با کسی کاری ندارم

تو کَس بودی و خود ناکس نمودی

برو! با ناکسان حرفی ندارم

زدی جفتک ! به ظاهر رَم نمودی

تو چون اسبی و من بر تو سوارم

به تو گفتم که این رسم ادب نیست

بگفتی با ادب کاری ندارم  ]

  • جمعه ۹۳/۱۲/۲۲
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">