MeLoDiC

این خواب ِ نامرد ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

این خواب ِ نامرد ...

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ


* مـدتیه به لطف سرپرستارمون شب کار شدم . یه جورایی سختی داره ولی از لحاظ رفت و آمد برام خیلی راحتتره . همکارای شب هم خیلی خوبن . مثل همه شون :) دیشبم مثل این اواخر شب کار بودم  امروز وقت برگشتن تو سرویس خواب موندم و آخر خط بیدار شدم :)))) همه پیاده شدن و من اصلا نمی دونستم کجای این شهر هستم ... با پررویی رفتم جلو و به راننده که با چشمهای متعجب نگام میکرد گفتم من خواب موندم . گفت بشین برمیگردم هر جا خواستی پیاده شو . بعدش گفت برای من عادی شده . تو سرویس صبح که شب کارهارو می رسونم خیلی ها خواب می مونن . خسته این !!! خسته !!! حق دارین :))))

  • چهارشنبه ۹۴/۰۵/۲۸
  • ** آوا **

نظرات  (۱)

اخییییییییییی این که پررویی نداره عزیزم 
پاسخ ** آوا ** :
:))))) آخه نمیدونی راننده چطور با چشمهای گرد شده و پر از تعجب بهم نگاه میکرد تا رسیدم بهش و گفتم  الان کجاییم؟!؟!؟! من خواب موندم :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">