MeLoDiC

دلی که به عشق فرزند می تپد .. :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

دلی که به عشق فرزند می تپد ..

جمعه, ۱۱ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۵۵ ق.ظ

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

فرا رسیدن ماه عزا و ایام سوگواری رو بهمه شیعیان تسلیت میگم

*************************

دو روز قبل وقتی بیمارستان بودم شنیدم که نزدیکیای خونه ی مامان اینا یه ماشینی با چهار تا سرنشین که همشون جوون بودن چپ کرده ...

راننده ی ماشین که یه پسر ۲۱ - ۲۲ ساله بود شدیدا آسیب دیده و پدرش با اصرار از جراح خواسته که اونو عمل کنه و دکتر با احتمال کمتر از یک درصد مصدوم رو میبره اتاق عمل !

مرگ مغزی ...

اون سه تای دیگه هم تا حدی آسیب دیدن .

تا دیروز که به مامانم گفتم !

با یه جور دلهره بهم گفت پسره چطوره ؟

گفتم من خبر ندارم ! چطور مگه ؟

گفت پسره فلانیه ! ( پسره همسایه مون که تو کار بتون و تیرچه بلوک و این چیزاست ... )

شدیدا حالم گرفته شد .

تا شد امشب که رفتیم خونه ی مامانی شب نشین !

تو کوچه شون پر از ماشین بود .

به محض وارد شدن به خونه از مامان پرسیدم ازش چه خبر داری ؟؟؟

گفت امشب همه جمع شدن خونشون . قراره امشب انتقالش بدن تهران برای اهدای عضو !

خدایاااااااا ! چی بگم ؟

دل یه مادر چقدر میتونه بزرگ باشه که با اون همه درد و رنجی که تو زندگی داره متحمل میشه باید داغ مرگ تنها پسرشو هم به سینه ش بنشونه و در کمال بزرگواری رضایت به اهدای عضو بده !

چی بگم ؟ بگم مادر من نذرت قبول حق !!!

نمیدونم تو دل اون مادر چی میگذره ! ولی انقدر میدونم که آدمها به همون اندازه که میتونن پست و رذل باشن در مقابل هستن افرادی که از بزرگیشون مغز آدم هنگ میکنه !

و این هم سرنوشت پسر همسایه ی مامانی !

خدایا از سر تقصیراتش بگذره . ثواب این انتخاب پدر و مادر رو به حساب فرزند بنویس تا پاک از این دنیا بره ...



  • جمعه ۹۰/۰۹/۱۱
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">