MeLoDiC

کینگ بوکسینگ ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

کینگ بوکسینگ ...

يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۵۳ ق.ظ


یه پسرخاله دارم که معروفه به خان بزرگ ! جدش خان بوده و از بس ادعاش میشه ما هم گاها بهش میگیم خان بزرگ . امروز صبح فهمیدم سر تمرین کینگ بوکسینگ آنچنان لگدی به گونه ش خورده که استخون گونه ش شکسته !

باهاش تماس گرفتم و تا از حالش جویا شم . بهش میگم آخه این باشگاه رفتن شما جز شکستگی چیزه دیگه ای هم داره ؟ میگه بابا تمرین بوده دیگه !

آخه حدودا ۱۰ روز قبل هم یه مشت اساسی خورده بود به بینیش که تیغه ی بینیش اذیت شده بود :( دیشب هم که این بلا سرش اومد . در حال حاضر بیمارستانه . هه ! اینم از ورزش و سلامت ورزشکار .

بهش میگم شکستگیش زیاده ؟ میگه کلا استخون گونه م محو شده :(

امیدوارم زیاد جدی نباشه .

دیروز رها جون به اتفاق مانی اومدن خونه ی مامان اینا ! مانی همون بدو ورودش تب کرد و راهیه بیمارستان شد و دو تا آمپول عضلانی به همراه یک تست پنی سیلین براش تزریق شد که وقتی شنیدم کلی دلم آتیش گرفت . ولی شکر خدا بعد دیگه کلا تبش قطع شد .

برای شام رفتیم خونه ی مامان . آبجی بزرگه و اهل و عیالش به همراه خواهر حباب هم بودن  :) ! بعد از شام هم حباب به همراه همسر گرامشون و زن دایی عزیزم اومدن اونجا شب نشینی ! تا نزدیکای ۱۲ شب اونجا بودیم ! فیلم عقد رها رو گذاشتیم و خندیدیم و کمی هم گریه کردیم . برای اوناییکه دیگه نیستن !!! خدا رحمتشون کنه .

یاسی انقدر کوچولووووووووو بود . برا خودش اون وسط بالا و پایین میرفت و میرقصید .

+ به مانی میگم بیا به خاله انرژی بده ! میاد صورتشو می چسبونه به صورتم و همینجور می مونه ! وای وقتی گرمای پوست لطیفش میشینه رو صورتم میخوام بخورمش :) انقدر که این بچه لوس و بامزه هست و دوست داشتنی .


  • يكشنبه ۹۰/۰۸/۱۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">