MeLoDiC

من چه مرگم شده ؟! :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

من چه مرگم شده ؟!

شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۲ ب.ظ


پارسال یه همچین شبی اینجا نبودم . تو این خونه و تو این شهر و تو این حال و هوا ...

دلم بدجوری هوای بچه های دانشگاهو کرده و شبایی که با هم تو شهر غریب می نشستیم و میگفتیم و می خندیدیم ...

گاهی همراه با اشک ، گاهی همراه با خنده و گاهی هم گریزی میزدیم و کمی لجبازی ...

دلم واسه همه ی اون روزها تنگ شده !

یادمه پارسال همچین شبی بود که آب سوئیت دیگه قطع نشد . اون شب یادمه همش میگفتم یعنی میشه به یمن شب میلاد آقا امام زمان (عج) دیگه قطعی آب نداشته باشیم و برکت ازمون رو گردون نباشه ؟ یعنی میشه وقتی این ۱۸ نفر خسته و کوفته بعد از لانگ موندن برمیگردن خونه دیگه نگیم ای وای باز آب قطع هستش ؟! شاید دعای به ظاهر کوچیکی بود ولی برای ما که تو اون شرایط بودیم براورده شدن این دعا یعنی همه چی ...

شاید نتونین درک کنین چه حسی داشتیم . ولی واقعا سخت بود . یه سوئیت شاید ۸۰ متری با ۱۸ تا دانشجو ! بی آبی و بی غذایی ... خستگی و گرما ! اونوقت درست همچین شبی خدا به حرمت آقا رومونو زمین نزد و ما رو به آرزومون رسوند .

با اینکه از خونه دور بودیم . با اینکه دلتنگیهایی بود ! با اینکه گاهی مظلوم می شدیم ... ولی الان باز دلم همون بچه هارو میخواد با همون حال و هوا ...

امروز عصر یاس بهونه گرفت که بریم بیرون . میگفت محل مادری نریم ! بریم پارک جنگلی ...

منم امروز شدیدا هاپو شده بودم و نمیدونم چه مرگم بود ولی اعصاب درست و حسابی نداشتم . خلاصه محمد رضایت داد که بریم سمت سه هزار ! رفتیم و حدودای ۲ ساعتی موندیم کمی منچ بازی کردیم که هم از یاس بردم و هم از باباش !

یاسی میخواست اسب سوار شه ولی وقتی یارو اسب رو آورد اون سوار نشد و در عوض باباش سوار شد و یه دوری زد . هر چی اصرار کرد یاس بشینه نشد که نشد .

 آخرش یاس کاری کرد که مجبور شدم پشت دستشو بزنم و همین موضوع باعث شد با دلخوری تصمیم بگیریم برگردیم . هم کارش بد بوده و هم عذاب وجدان داشتم ! ولی خب با این حال وقتی تو ماشین نشستیم دستمو بردم سمت یاس و اونم دستمو محکم گرفت تو دستش ، اینجوری کمی خیالم راحت شد و حس خوبی بهم دست داد !

بین راه هم یاسی گیر داد که بستنی بخوریم ! منم نمیدونم چرا کام و زبونم زخم بود و درد داشت واسه همین بدم نمیومد یه چیز خنکی بخورم . این شد که رفتیم یه کافی سرپایی فالوده خوردیم .

بعدش اومدیم خونه و کمی عکسهای بچه هارو دیدم ! نمیدونم امروز چرا انقدر بی حال و بی حوصله هستم . دلم یه دل سیر گریه میخواد :(

محمد هم با شوهر خواهرم رفته سر کار . یاسی هم الان نشسته و داره دکتر نیما نگاه میکنه و منم که دارم اینارو تایپ میکنم ...

یه جورایی به یکنواختی و رخوت رسیدم . یه جور رکود بی معنا ... ! یکی بگه چیکار کنم :((((

تو فیس * book هم کمی پرسه زدم ولی باز همونجورم ...

 از لابه لای سی دی های قدیمی سی دی "فرزین " رو پیدا کردم .

همیشه یه آهنگشو بیشتر از همه ی اهنگاش دوست داشتم ! الان دارم اونو گوش میدم :)

.

.

گفتم ای خوبم به فریادم برس ، افتاده ام از پا

                                                           ولی باور نکردی

گفتم از نامهریان بودن پشیمان میشوی فردا

                                                          ولی باور نکردی

گفتم از ناباوری مُردم بیا ُ باورم کن

کم کن آزارم که می مانی تک و تنها

                                               ولی باور نکردی

اشک من را دیدیُ خندیدیُ خونسرد رفتی

سوختن ها را تماشا کردیُ پرپر زدن ها را

                                                      ولی باور نکردی

من به تو خوبی نمودم ، تو بدی کردی به من

گفتم ای غافل ندارد ارزشی دنیا

                                           ولی باور نکردی ...

گفتم ای خوبم به فریادم برس .....

 

  • شنبه ۹۰/۰۴/۲۵
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">