MeLoDiC

در وصف تولدم :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

در وصف تولدم

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۱۸ ب.ظ

* بـه جون خودم دیروز تولدم بود :) هر چند قبول دارم که پست قبلیم کمی ایهام برانگیز بوده ولی خب تولدم بود و بنده زاده ی اولین روز از ماه جوزام ! همون خرداد خودمون . 

یه عمر مدرسه رفتیم و همیشه روز تولدم امتحان قرآن داشتم و دینی :) یه همچین روزی به دنیا اومدم . 

جا داره از تک تک عزیزانی که تولدم رو تبریک گفتن تشکر کنم . واقعا ازتون ممنونم . 

از اونجاییکه هر سال خلاصه چند نفری دورم بودن همیشه یه جورایی انتظار داشتم اونا واسم کاری کنن . یه جورایی لوس بازی مثلا . ولی امسال وقتی دیدم کسی نیست تا ازش برای من هیزمی گرم شه لذا خودم دست به کار شدم برای خودم کیک خریدم ، شمع روشن کردم و فوت نمودم و کلی برای دوستان و البته خودم و خونواده م دعا کردم . 

اینم کیک تولدم :) چون خودم شکلاتی خیلی دوست دارم واسه همین شکلاتی خریدم و مجبورید تحملش کنید:))) 

اینم یه برش سفارشی برا هر کدوم از شما دوستان :) 

** دیروز بعده شب کاریم تصمیم گرفتم برم پادگان دیدن خواهرزاده ی عزیزم . ساعت 9 رسیدم پشت در اصلی و خلاصه 9 و نیم بهمون اجازه دادن که داخل بریم .سالن ملاقات در دست تعمیر بود لذا وارد یه محوطه ی محصور شدیم و بی شباهت به پارک نبود . سه ساعت منتظر موندم تا میلاد بیاد و در نهایت بیست دقیقه ای وقت ملاقات داشتیم . خیلی بهم ریخته بود .دلش مرخصی میخواست و باهاش موافقت نشده بود . کمی دلداریش دادم . همون بین کتایون باهام تماس گرفت . به گوشی گیر میدادن . گوشی رو از زیر مقنعه به گوشم رسوندم وقتی جواب دادم صدای ترانه ی Happy Birthday To You توی گوشم پیچید . چقدر خوشحالم کرد با این تماس ... موقعیت برای حرف زدن زیاد مناسب نبود و نشد که راحت باهاش حرف بزنم . همینجا از کتایون عزیزم باز معذرت میخوام که نشد جواب محبتش رو اونطور که باید بدم . 

خلاصه از میلاد خداحافظی کردم و برگشتم خونه . پاهام دیگه برای راه رفتن کشش نداشت . با این حال برای خودم کیک و شمع خریدم . کادوی تولد هم گرفتم که متشکل بود از چند ظرف بسته بندی غذا :)))) اونم چون مادرشوهر تمام ظرفها رو یا غذا ریخته داده به محمد برده شمال و نیاورده یا اینکه مواد غذایی ریخته برده اصفهان . واسه همین من اینجا عملا هیچ ظرفی نداشتم و این واسم واجب بود . خداییش کیو دیدین که واسه خودش کادو ظرف در داره پلاستیکی بخره ؟؟؟ ( تازه اون در بنفشه خودش سه تیکه ست که تو هم تو هم هستن و پلمپش هنوز باز نشده . یه دونه دیگه م توش کیک ریختم دادم پریسا برد خونه ) 

وقتی برگشتم خونه هنوز لباسهامو عوض نکرده بودم که دیدم زنگ خونه به صدا در اومد . بله . میلادخان اومدن مرخصی :) علاوه بر اینکه خیلی خوشحال شدم دلم به حال اون سه چهار ساعتی سوخت که منتظر بودم تا بیاد و ببینمش :)))))) البته شوخی میکنم . من خاله ی خوبی هستم !!! غروبی هم پریسا اومد و خلاصه کیک رو در کنار هم نوش جان کردیم و بخش بیشتری از اونو دادم پریسا برد خونه واسه خونواده ی عزیزتر از جان دایجونم . همین ! آخره شبی هم زدم تو کار تمیز کاری خونه تا ساعت دو نصفه شب داشتم تی می کشیدم و گردگیری میکردم :) 

و اما تشکر ویژه از دوستانی که منو در روز تولدم لایق دونستن که بخشی از پیجشون رو برای تبریک تولدم به من اختصاص بدن . واقعا دستشون درد نکنه . از همینجا به جبران محبتشون دستشون رو می بوسم... 

آقا یزدان عزیز [کلیک]

و آبجیای گلم ...

روشنای عزیزم [کلیک]

شادی عزیزم [کلیک]

کتایون عزیزم [کلیک]

از همگی شما بابت محبتتون دنیا دنیا سپاس . انشالله که شاهد بهروزی و پیروزی شما باشم . 

  • سه شنبه ۹۶/۰۳/۰۲
  • ** آوا **

نظرات  (۱۱)

تولدت مبارک.خجالت بکش یه کم اونهمه کیکو خوردی حرفم میزنی؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ ** آوا ** :
مرسی عزیزم . بقول بابام حالا خجالت رو با چی بکشم ؟ با آبرنگ یا گوواش ؟؟؟ میخواستی بیای کیک هم میخوردی والا. تازه همه ش رو خودم نخوردم که . من اصولا تک خور نیستم . بیشترش رو دادم پریسا برد یه برش عظیم دادم میلاد خورد . کمی هم خودم خوردم . 

سلام ب اوای عزیز و همیشه همراه.

مجددا تولداننت مبارک باشه

و اصلا هم نیازی ب تشکر نبود

عزیزم کامنتت ب دلیل خصوصی بودن قابل تائید نبوده عزیزم

ولی ب دستم رسیده.

 

+ من چ بد زمان هایی رو اون روز تعین میکردم واس تماس (((((:

ی روزی ب این شکل بنده میشم خروس بی محل (((:

 

باز هم تبریک میگم

و دلمان از این کیکی شکلاتی شما خواست

مبارک باشه این زادروز

پاسخ ** آوا ** :
سلام کتایون عزیزم . مرسی از محبتت . 
من نمیدونم چرا برای هر کدوم از دوستان که برام پست زدن برای تبریک تولدم نظر نوشتم خصوصی ثبت شده :) جالبه واقعا . 
بهر حال همینجا مجددا از شما تشکر میکنم . 
اتفاقا تو در بهترین زمانهای ممکن باهام تماس گرفتی . کلی بهم انرژی دادی . نمی دونی میلاد چقدر از قیافه م خنده ش گرفته بود . نیست که به گوشی های دوربین دار گیر میدادن و باید تحویلشون میدادم واسه همین از زیر مقنعه گرفتم که دیده نشه بعد میخندیدم میلاد میگفت کی چی میگه که میخندی ؟؟؟ :))))) 
جای شما خالی عزیزم . 
فدای تو  .
ع من نمی دونستم جوزا خرداده :دی 

تولدت با یه کوچولو تاخیر یه عالمه مبارک آوا جونی ^_______^
پاسخ ** آوا ** :
فدایی داری دختر جون :)))))))))))))))))))) 
قربون اون ریسه رفتنت :****************
عزیییییزی. بوس.
پاسخ ** آوا ** :
شما عزیزترتری 😍😍😍😍😍😍
چه پست خوشمزه‌ای
پاسخ ** آوا ** :
جای دوستان خالی 
سلوم ملکم به بانو آوا .خوبین خوشین؟

ما بسی خوشحال شده ایم از دیدن کیک تولدتون.(:
انشالله همیشه همینجور شاد و خوشحال باشین و هر وقت من سر میزنم یه تبریکی حالا چه شخصی چه کاری باشه.

براتون آرزوی سلامتی و تندرستی و زندگی آروم رو از خداوند منان دارم.

در پناه حق
پاسخ ** آوا ** :
سلام اقا جواد. خوبین انشالله ؟ مرسی بابت تبریکتون. بله. انشالله که همیشه شاهد اوشیهای هم باشیم
تعداد شمع های کیک چرا 10 تاست؟ 
:d

گفتید ظرف در دار. یادم افتاد خاله هربار توی ظرفاش برام غذا یا کیک میذاشت که میبردم خوابگاه. هیچوقت هم ظرفاش رو بر نمیگردوندم. بنده ی خدا چقدر تو دلش فحشم داده نه؟ :))
.
تولدتون مجدد مبارک
پاسخ ** آوا ** :
لابد چون من ده سالمه 😎😎😎😎
اره این کارتون اووووج نامردیه. یعنی چی تموم ظرفهاشون رو بردین و دیگه برنگردوندین ؟ من اگه جای ایشون بودم دیگه تو خونه راهتون نمیدادم. 
البته بازم تاکید کنم خاله ها اصولا خواهرزاده هاشون رو در حد جون دوست دارن . 
ممنون بابت تبریکتون. 
تولدت مبارک آوا جان. همیشه شاد و سرحال و موفق باشی.
پاسخ ** آوا ** :
ممنونم دوست عزیز. خوش اومدی ❤❤❤❤❤
آوا گلی جان تولدت مبارک باشه با آرزوی سلامتی و خوشبختی با کلی قلب قلب بوس بوس
پارسال من برا خودم کیک پختم :))) 
به به کیک شکلاتی نوش جان 
سایه ت مستدام باشه آوای مهربان 
بازم تولدت مباااارککککک با یه عالمه گل سرخ

+یعنی عاشق خواهرزادتم :دی سه ساعت رفتی بهش سر زدی روحیش تغییر کرده حداقل مرخصی رو میذاشت برا هفته ی بعد :))))
پاسخ ** آوا ** :
قربونت عزیزم . مرسی از محبتت . 
اره به این نتیجه رسیدم که خودمونیم که باید به خودمون بها بدیم . 
اینجوری حداقل به خودمون بیشتر توجه میکنیم . 
مرسی بابت گلهای سرخ :)))) 
اره بخدا این همه وقت منتظرش موندم تا بیاد اونوقت پشت سرم راه افتاد اومده :)))))))))) البته خیلی خوشحال شدم . چون واقعا خسته و کلافه بود . از اینکه اومد بیرون نفسی تازه کرد و روحیه گرفت برای بقیه ی روزها . البته احتمالا اخره هفته هم سر و کله ش پیدا شه . دیروز تو موهام دست میکشید و میگفت تو اصله خاله ای :) خاله ی مو قشنگمی :)))) حتی وقتی توی اتاق مشغول دیدن فیلم بود و من تو هال استراحت میکردم می شنیدم که داشت توی زمزمه هاش قربون صدقه م میرفت . دل ِ دیگه ! خاله حکم مادر رو داره . مطمئنا اون انتظار ارزشش رو داشت و پشت بندش اون دیدار یهویی به یه دنیا می ارزید . 
تولدت مبارک
پاسخ ** آوا ** :
ممنونم . من از شما واقعا ممنونم که بهمراه بسیاری از دوستان دیگه کلی حس و انرژی خوب بهم القا کردین . 
من شب بعد از شبکاری ساعتای ده میفتم به خواب 
چه روز خوابیده باشم چه نباشم :/ 
خوش به حالت بابت بقیش 
اینکه هر سال لوست می کردن و ...
من که سالروزهای تولدم گریه کردن و بی محلی دیدن پای ثابتشه 
پاسخ ** آوا ** :
سلام عزیزم . اتفاقا منم وقتی میام خونه بیهوش میشم دیروز نذاشتن که بیهوش شم :)))))))))))) تا بخوابم ساعت از سه نیمه شب هم گذشته بود . 
سالهای قبل هم کسی لوسم نمی کرد . من منتظر میشدم دیگران به فکر بیفتن هیچ وقت کسی به فکر نیفتاد . سال قبل فقط یه تولدی گرفتیم که اونم بهونه ی اصلی همزمان شدن تولد من و دوماده جدیده خونواده ی همسر بود که به بهونه ی جشن تولد اقای دوماد منم به یه نوایی رسیدم :)))))
آدم روز تولدش هر چقدر هم تظاهر کنه که واسه ش مهم نیست کسی یادش باشه یا نه ولی به خودمون که نمی تونیم دروغ بگیم . سلول به سلول بدنمون انتظار میکشن برای شنیدن یک تبریک ! اونم از کسانی که دوسشون داریم و برامون مهمن .  

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">