MeLoDiC

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ

" من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید  

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید "

من نگویم که مرا مست و خراب گردانید

یا مرا پای دهید ، یا پر پرواز دهید

گر شما در دل من غصه و هجران ریزید

گله ای نیست که خود شادی بسیار کنید

همچو ققنوس ، در آتش شده ام می سوزم

پر سیمرغ بسوزد !!!  خبر زال کنید  

منم آن مرغ چمن ، باعث شادابی گل

چو بهار گشت ، ز من صحبت ِ تیمار کنید

چنگ ومطرب مهیا ، می و معشوق به کام

ساقیا ! با که  برقصم ؟! همگی ناز کنید

من همی در طلب عشق ، چو شمعی سوختم

تا شما این شب ِ تاریک به صبح باز کنید

خصم و دشمن همه هیهات و فغان گویانند

شاید این فرصت آخر به فلک زار کنید

همچو دلکش که دلش در طلب معشوق است

سر من را ببرید و بر سر این دار کنید ...

منم آن جسته هزاری ، در قفس گشته اسیر

" قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید ... "

اینم لینک پست مورد نظر در وبلاگ آقا جواد ، درج کردم تا اگر کسی این بین تمایل داشت همراهمون باشه و شرکت کنه به این پست دسترسی داشته باشه . 

 

اینم اصلاحیه ی شادی عزیز واسه اون چند خطی که من نوشتم . 


" من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید "

من نگویم که مرا مست و خرابم گردان
یا مـــــــرا پای بده ، یا پرِ پرواز کنید

گر شما در دل من غصه و هجـران ریزید
گله ای نیست که شادّیِ خود ابراز کنید

همچو ققنوس ، در آتش شده جان میبازم
پر سیمــــرغ چو سوزد، پرِ خود باز کنید

منم آن مرغ چمن ، باعثِ شـــادابی گل
چو بهار است ، ز من صحبت ِاعجاز کنید

می و مطرب چو محیاست وَ معشوق به کام
ســــاقیا ! با که برقصم ؟! همگی ناز کنید

من همی در طلب عشق بسوزم ‌چون شمع
تا درِ این خلوتِ شب راهِ ســــحر باز کنید

خصم و دشمن همه هیهات و فغان گویانند
شاید این فرصت آخر به فلـــــک راز کنید

همچو دلکش که دلش در طلب معشوق است
ســـــــــــر من را ببَرید و نفسم ساز کنید

منم آن جسته هَزاری ، به قفس گشته اسیر
قفســــــــم برده به باغ،عاشقی آغاز کنید...

بی شک زیباتر شده . شادی جان دستت درد نکنه . 

  • يكشنبه ۹۵/۱۲/۰۸
  • ** آوا **

نظرات  (۳)

ای جاانم خوشحالم داری شاعر میشی عزیزم. 
پاسخ ** آوا ** :
:-) شاعر کجا بود باباجان خخخ
من حتی در حد سر سوزنی و اپسیلونی ذوق شعر ندارم :))))
فقط در این حد که شعر های بقیه رو بخونم، اونم دو دقیقه بعد یادم رفته :دی ولی در همون لحظه لذت رو می برم :)))
پاسخ ** آوا ** :
عجب :) واقعیت اینه که من در موردش فکر نمیکنم . همینطوری یهویی میاد . اونم بسته به حال و روزم داره . 
سلوووووووووووووووووم بانو آوا خوبین خوشین؟؟

بابا دست مریزاد.....از این پستتون غافلگیر شدم....

اشعارتون بسیار بسیار بسیاز زیبا هست...

لایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک به شما
پاسخ ** آوا ** :
سلام برادرجان. هم استانی جان. الهی که تنت سلامت و فکرت ازاد و شاد باشه 
خخخخخ همچین میگید اشعار که یک و نیم متر به قدم اضافه شد همینه که برم دیوان بسرایم 😂😂😂😂😂😂
شما لطف دارین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">