MeLoDiC

ماجرای رم بینوای گوشیم :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

ماجرای رم بینوای گوشیم

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۸۹، ۱۲:۰۵ ق.ظ


این چند روز کمی درگیر بودم ... از طرفی یاس حالش خوب نبود و اصلا دل و دماغ هم نداشتم . حباب جایی مشغول کار شده و فعلا یه قرار داده دو ماهه منعقد کرده (منعقد رو خوب اومدم ) یاس هم کمی حالش بهتره ولی بچه م هنوز میترسه غذا بخوره . امشب فقط با غذاش بازی بازی کرد آخرش هم با بغض گفت نمیخورم مامانی  

امروز صبح رفتم خونه ی مامان اینا و تا چند دقیقه قبل اونجا بودیم . بابام رو وسایل شخصیش خیلی حساسه و دوست نداره کسی بهشون دست بزنه ! یکی از وسایلش هم همین پی سی شه که شدیدا روش حساسه و از شانسمون هر بار هم نشستیم تا کار کوچیکی در حده دیدن عکس انجام بدیم نمیدونم چرا تا حد ترکیدن خراب میشه ... با اینکه خودم ۴ ساله سیستممو خریدم و تا حالا فقط سه بار ویندوزشو عوض کردم و مشکل خاصی براش پیش نیومد ولی برای پدر ما هر چند وقت یک بار یه سرویس اساسی لازم داره .

حالا تو این اوضاع به داداشم میگم آهنگ جدید چی داری ؟ دیدم اونم چند تا سی دی برام رو کرد . گفتم فلاش مموری باهام هست همینجا میریزم رو رم تا دیگه سی دیارو نبرم خونه . از باباجون اجازه گرفتمو با یه بسم الله شروع کردم . بعدش دیدم ترانه ی " تو که چشمهات " مهرنوش رو هم داره !!! کلی ذوق کردم و گفتم رم گوشیو در بیارم همینجا بریزم روش تا توی گوشیم داشته باشم . از شانس گندم رم ریدرش برای میکرو رم جا نداشت و من بدون اینکه توجه کنم یه شیار کوچیک دیدم و همون تو فشارش دادم و دیدم ای داده بیداد رمم افتاد توش  وای حالا بیا و درستش کن ...

+ باباجوووووووووووون

* جانم ؟؟ 

+ سیستمت رمم رو خورد !!! 

* چیکارش کردی ؟؟؟

+ هیچی رمم افتاد توش ...

* ای بابا ! خاموشش کن در بیار

+ من بازش کنم ؟

* آره خب ! من خوابم میاد (رفت )

من سیستمو خاموش کردم و کابل هاشو جدا کردم و صدا کردم باباجوووووووووون ...

* بلههههههههه

+ بیا اینجا ...

خلاصه اینکه این بابای ما مجبور شد پیچ گوشتی برداره و دو طرف کیس رو با هم باز کردیم و رم ریدر رو هم جدا کرد و در آورد تکون داد و رمم از توش به همراه یه رم دیگه افتاد بیرون ...  بعدش فهمیدیم قبلا هم رم گوشیه دومادمون افتاده بود و بنده خدا صداشم در نیاورد  ( مچ گیری شد اساسی  )

همسری امروز با همکاراش رفته بودن اکراسر . میگفت برف باریده بود حسابی ... حالا ازش قول گرفتم یه روز من و یاس رو ببره تا یاس کمی برف بازی کنه . مامان هم بهش میگه این دختر منو هم ببر چند تا گوله برف بزن تو شونش تا از این هوس ها نکنه ... حالا قراره همسری ما رو ببره و همچین بلایی سر منم بیاره ( از مادر زاده نشده کسی بتونه )

برنامه ی " بفرمائید شام " جالب بود !!! این گروه خیلی رله بودن و اون مرد تپله که نمیدونم اسمش امید بود یا علی از هر فرصتی استفاده میکرد و در سکوت فقط میخورررررررررد 


  • چهارشنبه ۸۹/۱۰/۲۹
  • ** آوا **

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">