MeLoDiC

همین امشب یهویی ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

همین امشب یهویی ...

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ق.ظ

* امشب بعد از سه شب متوالی بی خوابی و در محیط بیمارستان بودن ، همچنان بی خوابم با این تفاوت که الان نه تنها در بیمارستان نیستم بلکه در منزلی متفاوت سکنی گزیده ام ....

بله!!!طی یه سفر کاملا یهویی امشب سرم رو روی بالش خودم گذاشتم و زیر پتوی گرم و نرم خودم خوابیدم اونم کجا؟ در پاریس کوچولوی خودم. یه همچین آدم خوشبختی هستم :-) یه آدم خوشبخت در چهارمین شب زنده داریش به سر می بره . راستی ما برای خوابیدن چیکار میکردیم که من الان یادم رفته ؟؟؟ گوسفند می شمردیم ؟؟؟ تو رویاها سیر میکردیم ؟؟؟ 

  • پنجشنبه ۹۵/۰۲/۰۹
  • ** آوا **

نظرات  (۷)

  • °• نیلگون •°
  • پاریس کوچولو؟
    متل قویی هستید؟ :)
    پاسخ ** آوا ** :
    نه . ولی اهل همون حوالی هستم :-)
  • احسان خواجه مرادی
  • خدا قوت
    پاسخ ** آوا ** :
    ممنون 
    سلام گلم. دلت آروم باشه خوابت میبره. الهی همیشه خوشحال باشی. من یادمه بچه بودم واسه اینکه خوابم ببره یا آخر سریالها رو پیش بینی میکردم. یا به آرزوهام فکر میکردم. زمان ما هیچ کس نمی گفت گوسفندا رو بشمار...آخه ما دهه شصتی ها بیشتر از سنمون میفهمیدیم. سرکاری بودن گوسفند رو متوجه میشدیم.آروم بخوابی خانم گل.

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم. اره خب حتی معجزات آنچنینی هم واسه دوران جاهلیت بوده خخخخخ این شبها از بس ریتم خوابم بهم  ریخته بود که به زور میخوابیدم. امروز تلویزیون یه سری آمار بیان کرده بود که دو تاش خیلی جالب بود. یکیش این بود که فلان کشور پزشکهاش دست به اعتصاب زدن و برای یکماه مطبهاشون رو به نشونه ی اعتراض باز نکردن. امار اون ماه نشون داد که مرگ و میر هجده درصد کاهششششش یافته خخخخخ ایکاش کلا میبستن همه عمر جاودانه پیدا میکردن 
    و اما دومیش. میگفت نود درصد آدمها لحظه ای خوابشون در حال محاسبه ن تا ببینن چقدر وقت برای خوابیدن دارن. دومیش عجیب ملموس بود من یکی از اون درصدهام که شدیدا در حال محاسبه ی مقدار وقتم برای استراحتم و اکثرا سر همین محاسبات زمان رو به شدت از دست میدم 

    سلام

    به به

    چقدر خوب (:

     

    زنده باشی اوا جان

    پاسخ ** آوا ** :
    سلام عزیزم . بله عالی :-)) 
    فدای کتایون قشنگم :-*******
    رویا ...
    پاسخ ** آوا ** :
    بله رویا .... الهی که خوب باشی دوست عزیزم. دیشب متاسفانه نتونستم براتون کامنت بزارم ولی خوندمت. انشالله که رو براه باشی
    چشمت روشن عزیزم ایشالا که همیشه جمعتون جمع باشه  من برا خوابیدن کتاب میخونم سه سوته خوابم میبره میشه مطالب گروههای تو گوشیم خوند 
    پاسخ ** آوا ** :
    قلبت روشن مریم عزیزم. نور گوشی خیلی اذیتم میکنه ولی کتاب رو پایه ام به شرطی که مثل مستر بین یه هفت داشته باشم واسه خاموش کردن لامپ اتاق 
    پاریس کوچولو کجاست؟
    پاسخ ** آوا ** :
    شمالی ترین نقطه ی ایران. سرزمین همیشه سبزم شهسوار

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">