MeLoDiC

جملاتی که آدمُ شارژ میکنن ... :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

جملاتی که آدمُ شارژ میکنن ...

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۴۶ ق.ظ

* واقعیتش گاهی وقتها خیلی سخت میشه . نه اینکه اینجا احساس تنهایی کنم . نه ! اتفاقا در کنار عزیزانی هستم که در طی این یکسالی که گذشت از هیچی برای من کم نذاشتن . همه جوره هوامُ داشتن و من واقعا ناتوانم از تقدیر و جبران زحماتی که بهشون دادم و برام کشیدن . واقعا دستشون درد نکنه . ولی یه وقتایی باید یه کسی باشه که نیست . حتی اگه همه و همه و همه باشن و اون یک نفری که باید باشه ، نباشه دقیقا انگار تنهایی ! انگار غریبی . درست ِ . من خیلی لحظات و ساعات و روزها در بین جمعی که از مهربونی هیچی کم ندارن شدیدا احساس تنهایی کردم . تنهایی که حتی برای خودم احمقانه به نظر می رسید . ولی خب تنها بودم ...

درست مثل جمعه ای که سیزده بدر بود ، بارون شلاقی می بارید و توی خیابون همون اندک ماشینهای شخصی با سرعت تردد میکردن و گاهی آبهایی که توی معابر جمع شده بودُ به سمتم می پاشیدن و درست زمانی که از شدت سرما می لرزیدم و با تنی خیس و نگاهی ملتمسانه به ماشین ها خیره بودم انسانی ( بله ! دقیقا یک انسان ) از سر خیرخواهی راهشُ چند برابر دورتر کرد و منُ به منزل رسوند ... !!! در منزل با استقبال گرمی از جانب اهالی منزل مواجه شدم . حتی لباسهای خیسمُ از دستم گرفتن تا زودتر به کنار بخاری برم تا گرم بشم ولی خب من هیچ وقت بیاد ندارم در همچین هوایی این همه وقت کنار خیابون منتظر یه راننده ی خیر مونده باشم . اینجاست که میگم اون یک نفر که نباشه انگار هیچ کسی نیست و تنهایی ... 

ماحصل این اتفاق دو عدد گردوی دردناک درون گلوم هست که بهم مجال ِ غورت دادن نمیده و بدنی که تا حد زیادی تب داره ! 

** دو روز پیش که روز مادر بود یکی از اقوام با منزل مامان حاجی تماس گرفت جهت عرض تبریک . بعد با محمد هم صحبت کرده و بهش گفته در واقع امروز باید به تو هم تبریک بگم که در نقش یک مادری ! این ُ بعدا بهم گفتن . اولش کمی دپرس شدم ولی کمی بعد عاقلانه فکر کردم دیدم بله ! راست میگن . محمد این ایام هم پدر بوده و هم مادر . چه بسا از من خیلی خیلی مهربون تر . پس بی دلیل نبود اگه بهش تبریک گفتن . البته در جواب مامان حاجی که گفت فلانی همچین چیزی به محمد گفته ، گفتم پس بهش بگین روز مرد هم با من تماس بگیره و بهم تبریک بگه که مثل یک مرد سختیُ تحمل میکنم ... والله ! :) 

*** و اما پیام بالایی ! وقتی توی بازی نو همه با بازی بولینگ سرگرم بودن دریافت این پیامک از جانب یکی از دوستان حقیقی ( و نه مجازی ) باعث شد یکبار دیگه تلنگری بهم زده شه و باز باور کنم که چقدر تواناییم زیاده ! بله ! من می تونم ... شک ندارم که می تونم . مثل همین حالا . تا همینجا ... باور دارم که در توان هر کسی نیست . 

از خیلی ها شنیدم که بهم گفتن تو چه دلی داری که خونواده ت رو تنها گذاشتی . در جوابشون اغلب سکوت میکنم ، چون وقتی همچین شرایطی رو به پای دل ِ آدمی بزارن بی شک نمی تونن درکم کنن . این درست مثل وقتی هست که زخمی خونریزی دهنده در بدن بیماری باشه و من تا مچ دستم درون زخم باشه تا بتونم با فشار دستم جلوی خونریزی ِ بیشترُ بگیرم ، اونوقت بیان بهم بگم وااااای تو چه دلی داری ! میگم که ... اینجور چیزا رو نباید به پای دل نوشت . باید درک کنند تا بدونن چی میگم . 

+ و اما سیزده بدر 1395 ! 

از شدت خستگی تا ساعت 14 بیهوش افتادم . بعد از اون هم هیچ سبزه ای رو گره نزدم . جز سبزه ی عشق عزیزانمُ اونم توی قلبم . و از سیزده بدر تنها به خوردن کاهو - سکنجبین بسنده کردم . همین ! 

  • يكشنبه ۹۵/۰۱/۱۵
  • ** آوا **

نظرات  (۷)

من همیشه معتقدم که هر کسی دقیقا تو شرایط نفر دیگه ایی باید باشه تا بتونه درک کنه که چرا و چطور اینکارو کرد؟ مگه میشه؟
وقتی شرایط مشابه پیش میاد تازه میگیم فلانی حق داشت .....
عزیزم اینروزها هم تموم میشه تاب بیار و بدون پایان شب سیه سپید است
.......


پاسخ ** آوا ** :
اتفاقا من بازم میگم اگر در شرایط مشابه حتی باشیم درک مجزایی از اون شرایط داریم . چون هیچ دو نفری به یک درک مشترک نمی رسن . ولی تا حد زیادی میشه حس همدلی داشت . 
سلام گلم. منم امسال سبزه گره نزدم. بیرون نرفتم. کاهو سکنجبین نخوردم. حتی نخندیدم. عزیز ... دل ما خانما رو فقط خودمون میفهمیم. باور کن می میریم و زنده میشیم تا حرفمونو بفهمن. پس ما هم زنیم هم مرد. من هم روز مادرو بهت تبریک میگم هم روز مرد رو. من که خودمو مرد میدونم. دیگه میخوام از زن بودن استعفا بدم. کی میدونه گریه نشانه ضعیف بودن نیست؟؟ گریه یعنی...من مدت طولانی قوی بودم و تحمل کردم. دیدی مرد هستیم آوا؟
پاسخ ** آوا ** :
سلام عزیزم ... 
من ولی کاهو سکنجبین خوردم ... نخندیدم ولی حداقلش گریه هم نکردم :) 
بله ! حال دل خودمون رو فقط خودمون می فهمیم . من که دیگه تلاش نمیکنم تا دیگران حرفمُ بفهمن . چون می ترسم بمیرم و دیگه زنده نشم که ببینم فهمیدن یا نه :) 
اره مردی ! کی گفته اشک ریختن نشونه ی ضعفه ؟ من خودم اشک مردیُ پاک کردم که از مرد هم مردتره . حالا بگم که اگه اشکی ریخته از سر ناتوانیش بوده ؟ نه جان ! به این چیزا نیست . 

سلام اوای عزیز

ممنونم از نگاهت عزیزم/

 

مرسی

 

(:

پاسخ ** آوا ** :
سلام کتایون عزیزم . خواهش میکنم .زیبا بود و زییایی رو همه دوست دارن . 
اصن نمیام
اصن خودکشی میکنم راحت شی از دستم:)
پاسخ ** آوا ** :
:))))))))))))))))))))) 
سلام عزیزم با تاخیر سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی در پیش رو داشته باشی
 
پاسخ ** آوا ** :
سلام دوست عزیزم . سال نو شما هم مبارک باشه مهربون . 
همینطور سال خوبی برای شما و خونواده ی عزیزت خواهانم . 
سلام اوا جان
سیزدهت ب در
و انشاله هر جا هستی دلت شاد  و لبت خندان


ادم ها نمیتونن همو درک کنن مگر در شرایط مشابه قرار بگیرند
اینکه کسی راحت بهت میگه چطور دلت اومد دور بمونی از خانوادت، اونو با هییییچ حرفی و توجیهی نمیشه "حالی" کرد مگر اینکه خودش در شرایط تو قرار بگیره.


موفق باشی عزیز
پاسخ ** آوا ** :
سلام کتایون عزیزم. 
مرسی نازنینم . 
بله ! حتی اگر در شرایط مشابه هم قرار بگیرن با توجه که توانایی هر کس و همینطور درک و شعورش خاص ِ خودش ِ ممکنه درک سوایی از اون شرایط داشته باشه . ولی در مجموع نباید تلاش کرد تا چیزی رو به دیگران بفهمونیم که نظریه ای در موردش ارائه نشده . همون خودمون تنهایی درک کنیم بهتره تا درگیر قضاوت دیگران شیم . 
میخونمت..بعضی اوقات خودمو میذارم جات بعضی اوقات میذارمت کنار خودم..
یه بغض مشترک
یه نیروی قوی برای جنگ
چیزی که خیلیا نمیفهمن
مث بیشتر از نصف زندگیم که جنگیدم..
باهات حرف دارم...
باید بیام تلگرام یه کم برم رو مخت خودتو اماده کن:)
پاسخ ** آوا ** :
سلام عزیزم. مرسی از همراهیت. نونو وقتی میگی آوا کارت دارم میگم وااااااای خدا بخیر بگذرونه. میدونی چرا؟؟؟ چون هر چقدر من حرف بزنم باز اخرش میبینم رو حرف و فکر خودت گیر کردی  خخخخخخخخخ از دست تو. باشه بیا منتظرم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">