MeLoDiC

بایگانی ارديبهشت ۱۳۹۳ :: کافه ی خیابان هفتم

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

... به صرف یک فنجان چای

کافه ی خیابان هفتم

♥ روزمرگیهای متولد جوزا (سابق) ♥
..
....
اینجا می نویسم ...
گاهی از خودم ...
و گاه از آنچه که می بینم و می شنوم ...
......
....
..

خدا را چه دیدی ؟
شاید روزی
در کافه ای دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته ها
صوت شدند ...
برای گوشهای "تو"
که ! روی صندلی ...
رو به روی من نشسته ای
و برای یک بار هم که شده
چای تو سرد می شود
بس که خیره مانده ای
به "من "... (کپی)
....
......
..
داری در خیابان راه می روی
یا در یک مهمانی هستی
یا اصلا" تنها هستی
و بعد یک دفعه کَند و کاو میکنی
در چشم های کسی نگاه میکنی
و ناگهان می فهمی که این
می تواند شروع چیزی بزرگ باشد

پیام های کوتاه
بایگانی

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۳
ارديبهشت
۹۳



* اینبار از میان آرشیو آهنگی را انتخاب میکنم و سپس پلی ... 

صدای سالار تمام خانه را پر میکند ... و کلمات واضح و روشن طنین می اندازند بر خلوتم ... 

.

.

منکه فرزند این سرزمینم / در پی توشه ای خوشه چینم ... 

آن روز را یادت است ؟!

 روزی که تمام دنیا را با قدمهای کودکانه مان طی کردیم و دنیای ما به اندازه ی یک خیابان ِ منتهی به دریا وسعت داشت ... دریا ! یادت است ؟ 

ای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن / همره دلبران خوشه چیدن 

آن روز را بیاد داری ؟! 

که جوی آب میشد سرگرمیمان و پاهایمان را در آن فرو میبردیم و لذت و خنکی َش تا درونمان را به وجد می آورد ... همان وقت که همه در خواب ظهرگاهی فرو رفته بودند ... 

از شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن / گه از این سو به آن سو پریدن 

آن روز را یادت است ؟!

سوار بر تاب کودکانه مان آسمان را به تملک خویش در آوردیم ... 

همان روز که همبازی هم بودیم و اسباب بازیمان تشتی پر از آب بود و تکه ای کاغذ...

کاغذی که قایقی میگشت و اقیانوس آرزوهایمان را کشف میکرد ... 

خوشه چین کجا اشک محنت به دامان ریزد / خوشه چین کجا دست حسرت زند بر دامان ؟؟؟

** امروز  این ترانه ، بی دلیل و یا با دلیلش را نمی دانم ... ولی مرا پرت کرد دوران کودکی َم  :) 


  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۶
  • ** آوا **